سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

آدم شناسی

    نظر

به نام زیبایش سلام
بعضیا میگن:
آدم شناسی و شناخت آدم باید در سفر اتفاق بیفته
بعضیا میگن:
موقع عصبانیت!
بعضیا میگن:
موقع شهوت و هوس!
بعضیام میگن:
وقت ثروتمندی!
اما من میگم:
وقت محبت! به آدمها محبت کن
خیلی زود خود واقعیشون رو نشون میدن
به آدمها اعتماد و محبت کردم در طول عمرم
میدونم و مطمئنم خود حقیقیشون رو میبینی!


اولین برف باغ من

    نظر

به نام زیبایش سلام
برف نیامد هم نیامد
آقای من باران رحمت است
باید بیاید باید
و این وعده خداست
یا مهدی ادرکنی!

اینهم به بهانه ی اولین برف امسال در باغ من.

جز روزگار من

همه چیز را سفید کرده برف.

«اللهم عجل لولیک الفرج»


خاطرات سفر به مناطق عملیاتی جنوب

    نظر

به نام زیبایش سلام
از یادمان شهدای غواص و عملیات کربلای چهار تا شلمچه و طلائیه را دیدن و عکاسی کردم و همه ی ذهنم درگیر قفس تنگ دنیا بود که مرا در خود حبس کرده چقدر دیگر پر و بالم توان زدن به قفس تنگ دارد؟
میشود روزی قفس بشکند و پر بکشم؟ یا روزی اینقدر بزرگ شوم که پر بکشم و قفس را با خودم ببرم؟
من نباید بمیرم ، حیف عاشق نیست که مثلا از تب بمیرد؟ عاشق باید مثل شمع بسوزد تا بمیرد و اصلا شاعر شود و اینقدر مثل مداد تا زنده است بنویسد ، مثل یک درخت رشد کند ، مثل یک چراغ نور بدهد!
عاشق اگر از بی دردی بمیرد که عاشق نیست ، عاشق باید آدم شود تا بمیرد ، باید آنقدر فراق بکشد تا بمیرد ، آنقدر انتظار دیدن نگارش را بکشد تا وقت دیدار نگار از شوق بمیرد...
میگویند: من مات علی عشق فقد مات شهید!
من الله التوفیق 18 آذر سال 1395
مناطق جنگی دفاع مقدس


دیداری تازه در سال 1395

    نظر

به نام زیبایش سلام
حدود ده سال قبل آخرین دیدار من بود با شهدای هشت سال دفاع مقدس ، یعنی از همان موقع تا حالا دیگر جنوب و مناطق جنگی نرفته بودم و بیشتر از طریق فیلم این مناطق را در ذهنم بازسازی کرده بودم. مدتها بود دلتنگ بودم که یک راهیان نوری بروم تا اینکه دیشب یکی از بندگان خوب خدا با من تماس گرفت و برای عکاسی از کاروان راهیان نور دانش آموزی شیراز دعوت کرد!
گفتم میشود من هم بروم همراهشان؟ گفت: آره...
برعکس دقیقا همان روز کارهایی داشتم و گفتم: می آیم به احتمال زیاد!
تماس که قطع شد حس کردم آخر مکالمه را درست نشنید ، گفتم نکند نشنید که گفتم حتما می آیم!
توی جاده رانندگی میکردم از سپیدان به شیراز ، نگاهم محو در افق ، لبخند بر لب ، اشکی در چشم و چشمانم مثل لنز سونی هی جاده را از میان پرده ی اشک فوکوس میکرد...
خودم باورم نمیشد که بخاطر یادی که شهدا کردم ، شهدا دعوتم کرده باشند ؛ چند وقتی غم سنگینی روی سینه ام بود بخاطر بحث های زیادی که اینروزها بخاطر دیانت و سیاست و داعش و تفکر اسلامی در جمهوری اسلامی و.. با دوستان میکردیم و گاه قانع نمیشدند که دین خدا خوب است و حرف جدایی دین از سیاست را میزدند ، یا بحث ولی فقیه را قبول نداشتند و هرچه میگفتم ما نمیگوییم سید علی معصوم است و عصمت فقط مال ائمه است ؛ خلاصه خسته شده بودم!
انتظار یک دلگرمی یا آرامش بودم تا اینکه دعوت شدم به کربلای ایران!
آن شب بیخواب بودم تا اینکه صبح شد و تماس گرفتم که کجا بیایم؟
گفت: شاید نشود خودت بروی ولی فعلا برای عکاسی بیا...
تلفن که قطع شد، با خودم گفتم آقای متوهم! شهدا صدایت را شنیده اند؟ ها؟ دعوتت هم کرده اند؟ و یک لبخند تلخ!
یک کیف برای سفر چند روزه با خودم برداشتم ، گفتم من به قصد رفتن میروم نبردنم می آیم خانه!
به خانواده هم همین را گفتم و رفتم...
الان که دارم این متن را با مداد سیاه مینویسم در جاده به سمت شهدا در حرکتیم.
شد آنچه باید میشد. من الله التوفیق 17 آذر 1395


حقوق های نجومی و غیرتمندی

    نظر

به نام زیبایش سلام
حجت الاسلام عالی پس از مدتها دیشب مهمان ما بودند در مسجد سیدالشهدا شهرک گلستان شیراز.
بنده بدلیل اهمیت سخنان ایشان نکات مهمی را نوت برداری کرده ام که اگر توفیق باشد به اشتراک بگذارم تا دوستان و بازدیدکنندگان عزیز استفاده کنند و بدانند عمارهای انقلاب سکوت نکرده اند.
بسم الله..
صداقت ، شجاعت ، سخاوت ، اخلاق ، غیرت
این پنج صفت اگر در مشرک هم باشد خدا خوشش می آید و اگر در مومن نباشد خدا خوشش نمی آید.
در بحث غیرت هم، غیرت ملی و ناموسی و دینی بررسی میشود.
ابتدا غیرت ملی:
همه ی ما ستارخان و باقرخان را میشناسیم در کنار مشروطه خواهی مخالف نفوذ انگلیسی ها هستند و حتی وقتی دولت روس دید که او مخالف انگلیس است پیغام داد: با ما باش تا روسیه همه جوره پشتیبانت باشد! او پاسخ داد: من زیر پرچم ابوالفضل العباسم پرچم روس نمیخواهم! یا قهرمان ملی چون رئیسعلی دلواری که او همه نفوذ بیگانگان در کشور را چشم دیدن نداشت و جانش را فدای استقلال و غیرت ملی کرد و با غیرت ملی نام گرفتند! اما کسی چون شاه سلطان حسین تاجش را بر سر محمود افغان گذاشت و نجنگید بی غیرت ملی تاریخ ایران است...
در بحث غیرت ناموسی هم:
کسیکه نه تنها روی خواهر و ناموس خودش بلکه روی ناموس غیر مسلمان حساس است.. او وقتی ببیند داعش چگونه دختران را بصورت برده میفروشد دلش میخواهد برود و از ناموس ولو غیر مسلمان هم باشد دفاع کند چون او غیرتمند است.
یک غیرت هم غیرت دینی است:
یعنی در بحث بیت المال و ارزشهای خدایی معامله نکردن!
حضرت علی علیه السلام غنائمی را نزد یاران گذاشته بودند وقتی بازگشتند دیدند یاران غنائم جنگی را تقسیم کرده و لباسها را بر تن کرده اند حضرت علی پرسیدند به چه حقی غنیمت ها را بر تن کرده اید؟ گفتند: بیت المال حق ماست! حضرت علی ع: فرمودند نه! باید اول نزد پیامبر ببریم غنائم را وقتی سهم خود را از غنائم گرفتید از پیامبر آنوقت از آن استفاده کنید!
پس از دیدار با پیامبر یاران علی نزد پیامبر آمده و از خشن بودن برخورد ایشان شکایت کردند!
پیامبر فرمودند: از علی شکایت نکنید زیرا او در راه خدا قاطع بوده نه در مسائل شخصی!
در جامعه ی اسلامی ایران هم ما به اینگونه برخوردها نیاز داریم!
یعنی افرادی که دست درازی به بیت المال کرده اند و بدترین ضربه به نظام هستند را تند و خشن برخورد کنیم.
مسئول بازار اهواز دزدی یا اختلاسی کرده بوده و خبر به امیرالمومنین رسید دستور داد جلو چشم مردم در روز نماز جمعه که همه جمعند 35 ضربه تازیانه بزنند تا آبروی این شخص برود!
اما در کشور ما هی دلسوزی میکنیم که اگر چنان کنیم آبروی خانوادگی شان به باد میرود و... کسیکه آبروی دین خدا و نظام جمهوری اسلامی را حفظ نکرده چرا نباید آبرویش برود؟

گاهی در کشور ما یک بدبختی که با ظاهر خلافکار دزدی میکرده را میگیرند عقب وانت سوار کرده در شهر میگردانند تا آبرویش برود! حال آنکه او آبروی دین را نبرده آبروی نظام را نبرده! ولی آنکسی که با ریش و قیافه و ظاهر مردم فریب روی کار آمده یا مسئول شده و حالا اختلاس کرده این آقا بدترین ضربه به ایمان مردم زده!
زمان امام علی ایشان خودشان سه قوه بودند! یعنی همه قوه ی مقننه هم قضائیه و هم مجریه و علی علیه السلام یک تنه تصمیم میگرفت و اجرا میکرد!
اما اکنون زمانه ی تفکیک قواست و دولت و قوه ی قضائیه باید آدمهای خائن و اختلاسگر را شناسایی و رسوا کنند.
و دیگر آنکه چرا موقع آبروریزی همه ی رسانه ها می آیند ولی وقت محاکمه ی قانونی آنقدر بی سر و صدا؟
چرا شفاف نمیگویید چه اقدامی برای مبارزه با فساد مالی کرده اید؟
نوه ی امام خمینی در قائله ای در مشهد به پا کرد.. امام دستور داد به کمیته که بروید دستگیرش کنید و اگر نوه ام اسلحه کشید بزنیدش ؛ امام خمینی هم در حقوق الهی و حقوق مردم غیرت دینی داشت و هیچگونه گذشت و ملاحظه ای نداشت.
من الله التوفیق وحید زارع آذر سال نود و پنج


دردنامه اقلیم رهایی

    نظر

به نام زیبایش سلام
مدتهای زیادی از استخوان لای زخم هایم میگذرد ، این سالها و ماهها برای من نمیگذرد آنقدر تلخ هست که غمش تا آخر عمر از دل نرود ، بگذریم..
من به عنوان یک جوان ایرانی توقع داشتم کسی بیاید حقیقت را به مردم بگوید ، از مردم کشور خودم برای حل بحران ها استفاده کند ، راست بگوید!
چون حس میکنم انگار برخی مسئولیت ماله کشی روی اشتباهات برخی مسئولان را دارند!
قضیه ی فیش های حقوقی نجومی ، اختلاس ها ، بدهی های معوق و رانت خواری ها ؛ همه و همه در هاله ای از ابهام است!
انگار عزم مبارزه با فساد را فقط در گشت ارشاد و گیر دادن به تار موی دختران ناآگاه جامعه به انجام رسانده اند!
اما مگر نه این است که همه جای قرآن کریم سخن از حجاب که می آید خدا میفرماید: ای پیامبر! اول به زنان و دختران خودت بگو..
یا حتی صلوات! وقتی خداوند میخواهد بگوید صلوات بفرستید بی مقدمه نمیگوید!
اول میگوید ان الله یعنی منه خدا! و ملائکه یصلون درود میفرستیم علی النبی بر پیامبر و در مرحله آخر مومنان را امر میکند به صلوات!
حال که نام کشور ما به جمهوری اسلامی مزین شده آیا نباید مسئولان از خودشان شروع کنند؟ نباید شفاف سازی کنند؟ نباید افکار عمومی جامعه که بدبین شده اند را آرام کند؟ نباید یک خبر صریح و واضح از برخورد با کسانی که بیت المال را غارت کرده اند از صدا و سیما پخش شود؟
وقتی در شبکه های اجتماعی و سایت های مختلف و حتی از شبکه های ماهواره ای میشنوم که چقدر این قضایا دارد برای نظام گران تمام میشود و برخی آقایان را میبینم که از معوقات بانکی و حقوقهای کلان نجومی به نام قانونی بودن نام میبرند ، بیش از پیش دلم میگیرد که چه شیعه های ضعیف الایمانی هستیم ما!
گاهی از خودم میپرسم اصلا من به چه انتقاد کنم که ضد انقلاب لقب نگیرم! اما بعد میگویم شیعه ی علی که سکوت نمیکند
چون در جامعه ای که دستبرد به بیت المال قانونی باشد و حقوق یک مسئول چند صد میلیون! حقوق یک کارگر زیر یک میلیون و کارمند حدود یک میلیون باشد
فضای یک کشور اگر به حدی سیاست زده باشد که هر عمل و حرفی که بزنی دنبال سیاسی کردن آن باشند دیگر صدایی از آزاد اندیشان و منتقدان صالح نخواهید شنید!
فقط میماند رهبر که باید یک تنه در مقابل زیاده خواهی و حماقت گروه بی فکر و سیاست زده بایستد! تو راهی نداری جز اینکه عمار که نه! اما کنار رهبرت بایستی...
فتنه ی سال هشتاد و هشت هنوز از خاطرم نرفته هنوز خاطرم هست همان سال بود بینش سیاسی بین عموم جوانان و مردم در معرض آزمایش قرار گرفت و من فهمیدم برخی فرق حق و حقیقت طلبی را با فتنه و خرابکاری نمیدانند و عده ی زیادی جانشان را از دست دادند و برخی هویت شان را و چه آزمایش سنگین و هزینه داری بود برای نظام!
که من هنوز هم معتقدم زخمهای آنروزها هنوز بر دل رهبرم تازه است..
از همان سال دیگر مستقیم سیاسی نوشتن را گذاشتم کنار فقط بیانات رهبری را بازنشر میدادم و سیاست برای منی که از سنین بچگی پای صندوق های انتخابات حضور داشتم و میدانستم به اصطلاح دنیا دست کیه! چیز خنده داری بود.. و سیاست مداران عمرعاص مسلک برایم از زهر هلاهل تلخترند و معتقدم باید اینگونه آقایان را رسوا کنند تا مردم بدانند سیاست مدار فاسد جایی در نظام جمهوری اسلامی ندارد...
مردم ما ثابت کردند در حوادث مختلف جنگ و مدافعان حرم و ... پای کار هستند و رهبرشان را تنها نمیگذارند مردم ما در راهپیمایی ها و بیست و دو بهمن ها حضور حداکثری دارند و هیچگاه پا پس نمیکشند!
ولی افسوس اینهمه اعتماد مردم به نظام دارد با اقدامات ضعیف برخی مسئولین به باد فنا میرود!
مردم میخواهند حقیقت را بدانند مردم میخواهند بدانند نظام مقدس جمهوری اسلامی چه برخوردی با غارتگران بیت المال میکند؟
حجت الاسلام عالی میفرمودند:
وقتی یک زور گیر دزد را دستگیر میکنند او را پشت وانت سوار کرده در محله ها میگردانند تا خوب آبرویش برود اما کسیکه بیت المال را غارت کرده برخوردی نمیبینیم!
واقعا خواسته ی بزرگی است که خانواده های شهدا و مردم دلسوخته دارند؟
اصلا ما به کنار...
میدانید چقدر بچه یتیم شده تا امنیت کشور تامین شود؟
میدانید چقدر همسران شهدا بی شوهر شده اند تا ایران ویران نشود؟
میدانید بهترین فرزندان بوستان ایران در سوریه و عراق پرپر شده اند؟
بیایید لااقل از مردم عذرخواهی کنیم...که نتوانستیم از حقوقشان دفاع کنیم.
بیاییم جواب اعتماد مردم را بدهیم...
من الله التوفیق وحید زارع آذر سال نود و پنج


اندر حکایت فقرا

    نظر

مطالعه ی کوتاهی داشتم روی واژگان فقیر و مسکین و...

فهمیدم که در ایران ما تقریبا همه فقیریم زیرا:

منظور از فقیر کسی است که خرجش از درآمدش بیشتر باشد.

کمی لبخند لطفا.


گریه های مردانه

    نظر

به نام خدا
ده سالی بود مینوشتم گاهی با اشک گاهی با غم.. گاهی شادی
گاهی شعری میگویی یا متنی مینویسی
وقتی سالها بعد به آن فکر میکنی میگردی به دنبال دلیل اینهمه دلتنگی و غم!
هرچه بیشتر میگردی کمتر می یابی..
انگار آلزایمر داشته باشی.. اصلا یادت رفته ..
تا اینکه شبی زخم کهنه ی فراموش شده ات دوباره سر باز میکند
روحت اسیر میشود! تا می آیی فرار کنی...
میبینی شد آنچه نباید..
نمک میزنی بر زخم دلت..
گرفتار میشوی ؛ درد میکشی اشک میریزی
هق هق میکنی ؛ دستانت را جلوی دهانت میگیری
کسی نشنود صدای گریه های مردانه ات را...
سر روی شانه ی خسته ی خودت خم میکنی
چشمانت از فرط اشک نیمه باز مانده
دلت میخواهد بدانی آخر این قصه چه میشود؟
ضعف میکنی شدید... فقط دستانت میتواند بنویسد
مثل شهیدی که لحظات آخر با خون خودش مینویسد
هر دو در حال احتضار!
مقصد شهید: بهشت!
مقصد تو: ...؟!
نا امید نیستی اما میدانی خدا برای بیچاره ها معجزه میکند..
تو ؛ کاش بودی! همین توی ساده و مهربان!
کاش فقط اندازه ی لبخندی در زندگی ام حاضر بودی...
کاش خودم را اینطور آماده ی سوگواری نمیکردم
کاش مثل الکی خوش ها میخندیدم بی وقفه!
کاش تمام میشد اینهمه حال بد...
کاش خدا خودش می آمد روی زمین
میگفت: تو چرا غمگینی؟ تو مرا داری...
هرچقدر هم بیچاره باشی خودم چاره ات میشوم...

هی صبر کردی صبر اما بی علاجه
از صبر کردن روحت اینقدر هاج و واجه
بارون حریف شر شر چشم ترت نیس
سقفی که باید باشه بالای سرت نیست
با این و اون نجنگ ؛ فرار کن فرار..
از مردم دو رنگ فرار کن فرار...

سوم آگوست 2016

رها


من سالهاست تحریمم

    نظر

دوستی برایم پیام فرستاده اند:

سلام مطلبی که نوشتید راجع به تهران فوق العاده بود....
مانده ام چرا برگزیده نشده برای مجله...
برای گزینش ارجاع خواهم داد......
بله فهمیدن دردهای تهران شعور میخواهد......

پاسخ بنده:
سلام ممنون؛ خب شاید تحریمیم!
شاید اسم منم تو لیست بوده(لبخند) در هر حال لطف دارید...
من سالهاست تحریمم!
درد نوشت: امریکا تحریم کند اشکالی ندارد..
آقا جان صاحب الزمان سلام ؛ نکند نام مرا از لیست خط زدی
که اینگونه غریب شده ام...
فکری کن به حال دل داغ دیده ی من!
داغ دیدنت ؛ خندیدنت به دلم مانده..
بقیه اش نوشتنی نیس.