سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

باران دوازدهم

ای آرزوترین بهار تنها امید روزگار
آرامش دل های زار ماه شبای انتظار

بیا برگرد ای مسافر خسته از غم تو گسسته
تار و پود دل این دلشکسته

ز هجر تو ابر دیده بهاره در فراق نگاره
چشم پنجره ها در خون نشسته

در رویای دیدار تو ام بی قرار تو ام
مرغ غمزده حالم قوت پر و بالم
وا بکن گره از این پای بسته

بر روزگار بی حبیب جانا تویی تنها طبیب
یارا در این شهر غریب عطری نداره بی تو سیب

بیا برگرد ای ترانه ی لبها بهترین دعاها
ای پناه سرشک بی کسی ها

بزن بارون ای خزانه ی رحمت آسمان کرامت
سوی تو به نیاز دست دنیا

توی نجوای هر روز شبی فاطمی نسبی
ای سلاله عصمت سر کن این شب غیبت
ای امید زلال اشک غم ها
اللهم عجل لولیک الفرج


فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟

عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟

نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا

تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا

ما که مردیم بیا پس تو کجایی آقا

مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی

مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی

از به خود آمدن این قافله را گم کردیم

وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم

دست برداری از این غیبت طولانی اگر

من به پای تو بریزم طلبی جامی دگر

از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟

فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

بخدا منتظر آمدنت میمانیم

پای این عشق اویس قرنت میمانیم

تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد

سحر وصل همیشه شب هجران دارد

تا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزد

پر پروانه به امید سحر میسوزد

خیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسم

شاعر : صابر خراسانی


نا امیدم از تماشایت

    نظر

اگر روزی تو را می‌یافتم در ناکجاهایت
سرم را با دو دستم می‌نهادم پیش پاهایت
پر از تقویم‌های کهنه کردم خانه خود را
به امیدی که اینک ناامیدم از تماشایت
تو با من بودی از آغاز، یعنی خواب می‌رفتم
تکان می‌داد اگر گهواره‌ام را موج رویایت
اگرچه عاشقم اما تو ای آیینه باور کن
نمی‌فهمم دلیل وعده امروز و فردایت
تو اصلاً جای من؛ حالا بگو با من چه خواهی کرد
اگر چون برگ می‌پوسید روزی آرزوهایت
نا امیدم از تماشایت


دیگر چه عذری داریم؟

    نظر

وآن گاه که فرزند مهزیار به وصال ِامام رسید، آن حضرت به او فرمودند:
« ای فرزند مهزیار! شب و روز در انتظارِ آمدنت بودیم؛ چه چیز آمدنت را این قدر به تأخیر انداخت؟»
عرض کرد: آقای من! تا این لحظه کسی را نیافته بودم که مرا به محل شما راهنمایی کند.
امام فرمودند:« کسی را نیافته بودی که راهنمایی ات کند؟
(نه چنین نیست؛ بلکه عامل دوری آن بود که)
«شما به دنبال مال اندوزی رفته بودید
و بر مؤمنان ناتوان فخر می فروختید
و پیوندهای خویشاوندی میان ِخودتان را گسسته بودید؛
پس دیگر چه عذری دارید؟»


موعود من

    نظر

شب همیشه برای من خاطره انگیز است.

شاید به خاطر سکوتش ،آن را دوست دارم

سکوتی که در آن از نامردمان خبری نیست

شاید هم به خاطر آسمان پر ستاره اش آن را دوست دارم

ویا شاید هم آن را به خاطر لحظه ای دوست دارم

که میتوانم با خیال تو پرواز کنم.

آری ،با خیال تو ای زیباترین امید... موعود من! 


آمادگی برای سرباز المهدی شدن

    نظر

انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم ...
سربازی منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند،
احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد...
ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد،
امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم
تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست... .
امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه‌ی دنیا ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد،
اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها می‌آید.
اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران


نشستن و اشک ریختن

    نظر

درس دیگر اعتقاد به مهدویت و جشنهای نیمه‌ی شعبان برای من و شما این است که
هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکی نیست؛
اما این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن
سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران 1381/07/30


ای قلم + ترجمه فارسی

    نظر

ای قلم سوزلرین د اثر یخ
آشنا دن من بیر خبر یخ

ای قلم (اشعار من) در تو هیچ تاثیر و جذابیتی وجود ندارد
من هم از آشنا خبری ندارم

گلدی بو جمعه د ، کشتی الله
فاطمه یوسفنان خبر یخ

این جمعه هم آمد و گذشت ، ای خدا!
از یوسف فاطمه خبری نشد

یاندی پروانه لر ، شمعی سندی
آیرلخ دن یورک قان دندی

پروانه ها سوختند و شمع خاموش شد
از دوری (یار) دلم خون شد

شان د ، رتبه د بی بدل سن
هر گوزل دن آقا سن گوزل سن

در شان و رتبه ، همتا ندارد
آقا ! تو از هر زیبایی ،زیباتر هستی

کیم دی آیرلخ درد سال ماز
عاشقن صبرینن الدن آلماز

که می گوید دوری و جدایی انسان را گرفتار درد نمی کند؟
و دوری ، صبر عاشق را از او نمی گیرد؟

ای گوزوم ، یولارا باخ ، دارخما
گون همیشه بولوت آتا قالماز

ای چشمم، به راه ها بنگر و خسته نشو
چراکه ، برای همیشه خورشید پشت ابر نمی ماند

گلدی بو جمعه د ، گلمدن سن
گون سایم ، جمعه دیگر اوسن

این جمعه هم رسید ، اما تو نیامدی
روزها را می شمارم تا جمعه بعدی برسد

قلب لر غصه دن داغلی قالدی
یا امام زمان گل ، امان دی

قلب ها از غصه داغدار و درمانده ماندند
ای امام زمان (عج) بیا! روزگار غریبی است!

شان د ، رتبه د بی بدل سن
هر گوزل دن آقا سن گوزل سن

در شان و رتبه ، همتا نداری
آقا ! از هر زیبایی ، تو زیباتر هستی


گریه کنیم..

    نظر

گریه کنید برای امام زمانتان
توبه کنید با گریه کردنتان در خانه امام زمان
تا جاییکه قلب مهدی را بدست بیاوریم.
تا جاییکه امام زمان به گریه هایمان ترحم کند...
ادعای یاری