سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

هـوشنگ ابـتهـاج

    نظر

ابـتهـاج، هـوشنگ

شاعر
سال و محل تولد: 1306 - رشت
زندگینامه: هـوشنگ ابـتهـاج در سال 1306 در شهـر رشت زاده شد. دوره آموزش دبـستانی را در هـمین شهـر و آموزش دبـیرستانی را در تهـران به پایان رساند. وی مدتهـا به عـنوان مدیر کـل شرکت دولتی "سیمان تهـران" به کار اشتـغـال داشت. چـند سالی نیز از سال 1350 تا 1356 برنامه "گـل های تازه" و "گـلچـین هـفـته" رادیو ایران را سرپـرستی می کرد. ابتهـاج در دوران دبـیرستان به سرودن شعـر پـرداخت و در هـمان سالهـا اولین دفـتر شعـر خود را به نام "نخـستـین نغـمه ها" منـتـشر کرد. وی با سرودن شعـرهای عاشـقانه آغاز کرد اما با کتاب "شبگـیر" خود که حاصل سال های پـر تب و تاب پـیش از 1332 است، به شعـر اجتماعی روی آورد. در شعـر سایه، دو گـرایش عـمده به چـشم می خورد: گـرایش عاشقانه و گـرایش اجـتماعـی، و شاید نیازی به گـفتن نباشد که در گـرایش اول، بسیار نیرومندتر و موفـق تر است. وی که خود از زهـروان نوگـرایی در شعـر ایران بود، پس از چـندی عـمدتا به غـزلسرایی به شیوه قـدیم پـرداخت و اکـنون او را بـیشتر با غـزلهایش می شناسند تا شعـرهای نو شیوه اش.

آثار: دفـترهای شعـر: نخـستـین نغـمه ها - 1325 سراب - 1320 سیاه مشق - 1332 شبگـیر - 1332 زمین، برگـزیده ی شعـر - 1334 چـند برگ از یلدا - 1334 یادگـار خون سرو - 1360 آینه در آینه، برگـزیدهً شعـر


قیصر امین‏ پور

    نظر

زندگینامه : قیصر امین‏پور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است .وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد . در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و تهران به تدریس اشتغال دارد. در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد. اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد. امین‏پور که با تفکر دینى و انقلابى همراه با انقلاب بوده با توقع کارکردى انقلابى از شعر در قالب کلاسیک، عمدتاً به رباعى و دوبیتى توجه نشان داده و در فصل‏بندى کتاب عناوینى چون "فصلى با مردان خدا" و :فصلى با شهادت و شهیدان خدایى" و "گزیده رباعى‏ها و دوبیتى‏هاى انقلاب" را ثبت و ضبط مى‏کند که در فاصله سال‏ هاى 57 تا 62 سروده بود. در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود. » "آینه ‏هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود. در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید. در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید. "گل‏ها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد. دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هم‏اکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کند وبه کارهاى پژوهشى مشغول است. ویژگی سخن قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست. از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.
در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند :

چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟

قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:چهارپاره – غزل – دو بیتی- قالب نیمایی- مثنوی

ویژگی های شعری

الف: مضمون بکر
هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران سبک هندی)

ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.

مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن

ب: اندیشه های نو
یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.

قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.

در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

ج: زبان امروزی
امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

د: گوناگونی موضوعات

موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

هـ: وزن
یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.


نمونه شعر
خلاصه خوبیها برای امام خمینی، از کتاب تنفس صبح

لبخند تو خلاصه خوبیهاست ----- لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست

قصیر امین پور، در حوزه ی شعر کودک و نوجوان نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه ی شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)- به قول پرستو(1375)- تنفس صبح(1363)- در کوچه انقلاب (1363)

راز زندگی: از کتاب به قول پرستو- نشر زلال- چاپ اول 1375

غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
آثار
1-
تنفس صبح
2-
در کوچه آفتاب
3-
مثل چشمه ، مثل رود
4-
ظهر روز دهم
5-
آینه‏ های ناگهان
6-
گل‏ها همه آفتابگردانند
7-
گزینه اشعار « مروارید »
8-
بی بال پریدن
9-
طوفان در پرانتز
10-
به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان »
11-
سنت و نو آوری در شعر معاصر

و اما به تفکیک سال:
-
قیصر امین پور شاعر، ادیب و فارسى پژوه متولد ، 1338 گتوند خوزستان

-
ترک تحصیل از رشته دامپزشکى دانشگاه تهران 1357

-
ترک تحصیل از رشته علوم اجتماعى دانشگاه تهران 1363

-
اخذ دکتراى ادبیات فارسى از دانشگاه تهران با راهنمایى دکتر شفیعى کدکنى 1376

-
تدریس در دانشگاه الزهرا 70 - 1367

-
تدریس در دانشگاه تهران 1370 تاکنون

-
دبیر شعر هفته نامه سروش 71-60

-
سردبیر ماهنامه ادبى - هنرى سروش نوجوان 83- 67

-
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسى

-
برخى از آثار او عبارتند از: ظهر روز دهم (برنده جایزه جشنواره کتاب کانون پرورش فکرى) به قول پرستو (برنده جایزه جشنواره کتاب کانون پرورش فکرى) تنفس صبح، در کوچه آفتاب، منظومه روز دهم، توفان در پرانتز، بى بال پریدن، گلها همه آفتاب گردانند و...

-
برنده تندیس مرغ آمین 1368

-
برنده تندیس ماه طلایى (برگزیده شعر کودک و نوجوان 20 سال انقلاب)

اگر بخواهیم شعرى از جنگ بگوییم حتماً سرآمد شاعران آن، قیصر امین پور به یادمان خواهد آمد همانکه روزگارى براى من و هم نسلانم سروده بود:
مى خواستم شعرى براى جنگ بگویم

دیدم نمى شود

دیگر قلم زبان دلم نیست.

گفت:

باید زمین گذاشت قلم ها را

دیگر سلاح سرد سخن کار ساز نیست

باید براى جنگ

از لوله تفنگ بخوانم

با واژه فشنگ


فروغ فرخزاد

    نظر

فروغ فرخزاد
در دی ماه 1313 ه.ش در تهران کودکی چشم به هستی گشود که بعدها همگان را غرق در حیرت کرد . مردم آن روز با شاعره ای آشنا شدند که چندی بعد به اوج شهرت رسید و آثارش هواخواهان بسیار یافت و در همان روزها بود که یکی از شاعران معروف او را در بی پروایی به حافظ تشبیه کرد و نوشت :"که اگر فروغ در قدرت بیان هم به پای لسان الغیب برسد ، حافظ دیگری خواهیم داشت." فروغ قدرت مطالعه، تحقیق و استعداد های شعری خود را از پدرش گرفت و از مادر هم صفا و مهربانی و سادگی را. پدر شعر می خواند و فروغ با علاقه گوش می داد که با ابیات آشنا شود .استعداد فروغ در نوجوانی به حدی بود که معلم انشایش باور نمی کرد که خودش انشاهایش را بنویسد . اولین شعر او با سبک نو شروع شد و او در شعرهایش بی آنکه شعار بدهد یا فلسفه ببافد با آرزوهای مردم ساده همدلی می کند . فروغ زبانش با زبان مردم عادی یکی بود. سرانجام در سال 1345 فروغ در تصادفی ناگهانی و غیر منتظره جان باخت و زمین بار دیگر عزاپوش شد. خود فروغ مدتی قبل از مرگش در جایی نوشته بود " می ترسم زودتر از آن چه فکر کنم بمیرم و کارهایم ناتمام بماند و این درد بزرگیست" .

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید!
او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
....
آن آتشی که در دل ما شعله می کشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود...
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکارهء رسوا نداده بود..
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
"
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما"

نویستده این دو شاعر: فرنازخ

فروغ فرخزاد 15 دی ماه 1313 در خانواده ای متوسط بدنیا آمد . پدرش شخصیتی دو سویه داشت . یک افسر ارتش مستبد که در کودتای رضاخان نقش داشت و یک عاشق شعر که در می بست و با اشعار حافظ و سعدی راز و نیاز می کرد . فروغ از نوجوانی شعر می سرود و نقاشی می کرد . برای فرار از فضای بسته محیط خانوادگی بسیار زود با پرویز شاپور ازدواج کرد و بسیار زود نیز از او جدا شد . ثمره ای ازدواج « کامیار» نام گرفت .

در سال 1331 نخستین مجموعه شعر خود ا با نام «اسیر» و در سال 1335 دومین آن ا با نام «دیوار» منتشر کرد . در بیست و دو سالگی سومین مجموعه شعر را با نام «عصیان» نی بدست چاپ سپدد . خود وی بعدها این هر سه را به ارزش و حاصل احساسات سطحی یک دختر جوان دانست .

در سال 1337 فروغ به چنان آگاهی نسبت به ارزش های فکری خود می رسد که در می یابد می تواند در شعر به راهی جدا از دیگران برود . در همین سال سینما توجه او را جلب می کند و در کار ساختن بسیاری از فیلمهای مستند با « ابراهیم گلستان » همکاری می کند . در سال 1338 برای آموختن فن سینما به انگلستان می رود و برداشت درخشان سینمائی او هنگامی جلوه می کند که فیلم «‌خانه سیاه است »‌را از زندگی جذامیان در جذامخانه تبریز می سازد . در سال 1342 در نمایشنامه «‌شش شخصیت در جستجوی نویسنده » بازی چشمگیری دارد و در زمستان همان سال خبر می رسد که فیلم «‌خانه سیاه است » جایزه اول فستیوال « اوبرهاوزن »‌را برده است و منتقدین اروپائی به شایستگی از او تجلیل می کنند . و باز در همان سال که سال اوج نبوغ اوست با یک مجموعه تازه « تولدی دیگر » در شعر او و در شعر امروز ایران آغاز می شود .

در سال 1343 به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می کند . سال بعد در دومین فستیوال سینمای مؤلف در « پزارو » شرکت می کند تعهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می کنند و ناشران اروپائی مشتاق نشر آثارش هستند اما در دوشنبه 24 بهمن ماه همان سال آخرین برگ از دفتر زندگی کوتاه و پربارش ورق می خورد .


فاطمه راکعی

    نظر

زندگینامه

 

 

وی در سال 1333 در زنجان متولد شد. تا پایان دورة ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و بعد از آن در تهران به ادامه تحصیل پرداخت. ایشان دارای لیسانس مترجمی زبان، فوق لیسانس و دکترای زبان‌شناسی هستند.
از جمله فعالیتهای ایشان می‌توان به معاون پژوهشی دانشگاه الزهرا و رئیس گروههای ادبیات انگلیسی دانشگاه الزهرا و معاون آموزشی و پژوهشی دانشکده الهیات و ادبیات دانشگاه الزهرا و معاون پژوهشی دانشگاه الزهرا نماینده مجلس ششم و نایب رئیس کمیسیون فرهنگی، رئیس کمیته امور زنان و امور خانواده و رئیس فراکسیون زنان، مدیرعامل انجمن شاعران ایران و رئیس هیئت مدیره دفتر شعر جوان، عضو هیئت امنای کتابخانه‌های عمومی، عضو هیئت امنای سینمای کشور فارابی، عضو هیئت امنای پژوهشگاه فرهنگی، اجتماعی وزارت فرهنگ و آموزش عالی اشاره کرد.

آثار شعر

«
سفر سوختن»، «آواز گل سنگ»، «مادرانه‌ها» برگزیدة شعر ادبیات معاصر 81

ترجمه:

«
دربارة شعر» و «منطق در زبان‌شناسی» تألیف:

«
آوا و معنا در شعر نیما  

فاطمه راکعی


 
وی در سال 1333 در شهر زنجان به دنیا أمد. او دارای مدرک دکترای زبانشناسی. فوق لیسانس زبانشناسی و لیسانس مترجمی زبان انگلیسی است

 وی استاد دانشگاه و نماینده تهران در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی است و همچنین مدیر عامل انجمن شاعران ایران و رئیس هیئت مدیره دفتر شعر جوان است.
مجموعه آثار:
اشعار:

1- "
سفر سوختن" 1369انتشارات اطلاعات

2- "
أواز گل سنگ"1373 و 1376 چاپ دوم انتشارات اطلاعات

3- "
گزیده اشعار"1381 انتشارات نیستان

4- "
مادرانه ها"1382 موسسه اطلاعات

تألیف ها و ترجمه ها:


1-
درباره شعر ترجمه کتاب sound and sense تالیف لارنس پرین1373 و 1376 چاپ دوم انتشارات اطلاعات


2-
منطق زبانـشنـاسی تـرجمه کتـاب آماده چاپ Logic in lingaistics تالیف آلوود و دیگران


3-
آماده چاپ کتاب لفظ و معنا در شعر نیما

مقاله ها:

1-
مقاله کلاسیک نظریه برنامه نویسی زبانی ترجمه مقاله the of language planning تالیف و الترتالی
2-
مقاله بازخوانی یک شعر از نیما یوشیج با رویکردی هر منوتیک . مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران . دوره 40 . زمستان 1378
3-
نقد مجموعه شعر معاصر تاجیکیان ( پیمان )

مقالات فرهنگی و دیدگاههای . اجتماعی و سیاسی وی در جراید معتبر کشور به چاپ رسیده یا در سمینارها و کنگره های مختلف در داخل و خارج از کشور ارائه شده است . فهرست کامل مقالات و آثار پژوهشی وی در تذکره خلوت انس آمده است .وی همچنین مسئولیت و دبیری و عضویت در هیئت های علمی ده ها کنگره ادبی . فرهنگی و اجتماعی در سطح کشور و بین المللی را عهده دار بوده است.


سید علی صالحی

    نظر

سید علی صالحی
1334/1/1 - تولد - روستای مَرغاب، ایذه بختیاری، خوزستان. فرزند سوم خانواده‌ای چهارده‌نفره. پدر: کشاورز، شاعر و شاهنامه‌خوان. مادر: خانه‌دار 1340 - شیوع بیماری حصبه در ولایت، مرگ‌ومیر کودکان، درگذشت برادر کوچکتر (عبدالله) بر اثر بیماری حصبه کوچ دائمی خانواده به مسجد سلیمان و نجات علی از بیماری حصبه. 1341 - ورود به دبستان سعدی در مسجد سلیمان 1343 - تاسیس روزنامه دیواری "ناقوس" در دبستان (ماهانه) و درج اولین زمزمه‌های کودکانه در همین روزنامه. تصادف شدید با اتومبیل، قطع امید پزشکان از بازگشت صالحی به زندگی. صالحی از سال اول دبستان، کار و نان‌آوری را در کنار تحصیلات تجربه می‌کند: شاگرد پادو، آب‌یخ فروشی، تدریس خصوصی همکلاسی‌های خود، خرازی فروشی، شاگرد بنایی و فعلگی. 1347 - ورود به دوره‌ی اول دبیرستان - دبیرستان 25 شهریور مسجدسلیمان ادامه‌ی کار تهیه و تنظیم روزنامه‌ی دیواری "ناقوس" در دبیرستان تا دو سال، اما سرانجام به علت درج شعرهای معارض با شرایط، روزنامه دیواری تعطیل می‌شود. 1350 - معرفی شعر صالحی در رادیوهای استان خوزستان (آبادان و اهواز) و حمایت مهدی اخوان ثالث از شعر صالحی. چاپ اشعار ایشان در مجله‌ی بومی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت. ادامه‌ی مشاغل گوناگون و سخت در یاری رساندن مالی به خانواده. 1351 - شرکت در اولین شب شعر مسجد سلیمان در کنار شاعران پیشکوست و دبیران شاعر اهل جنوب و استقبال مردم از شعر صالحی. پاره‌ای از شعر "شبان" که سال 1350 سروده شد و سال 1351 در شب شعر خوانده شد: شب، شرجی، نان و ستاره و نفت، حتما شبانی که شبان آمد شبان هم رفت. ورود صالحی به دوره‌ی دوم دبیرستان و انتخاب رشته‌ی ریاضیات. 1352 - احضار صالحی به دفتر دبیرستان که توسط دو غریبه بازجویی می‌شود و سرانجام از او می‌خواهند که در شعر و انشاهایی که سر کلاس می‌خواند، دست از انتقاد و معارضه با شرایط بردارد. صالحی مدتی سکوت می‌کند. 1353 - احضار مجدد و تنبیه و تهدید از سوی مقامات وقت. صالحی ترک تحصیل می‌کند. بازی در نمایشنامه‌ی "چشم در برابر چشم" اثر غلامحسین ساعدی. این نمایش تنها دو شب در شهر اجرا و سپس گروه را از ادامه‌ی کار بازمی‌دارند. استقبال جراید پایتخت از شعر صالحی. 1354 - به درخواست رئیس دبیرستان و خواهش خانواده، صالحی بر سر کلاس درس بازمی‌گردد و دیپلم ریاضی را می‌گیرد. سال 1353 تا 1354 صالحی همراه تنی چند از شاعران پیش‌کسوت و هم‌نسل خود جریان "موج ناب" را در شعر سپید پی‌ریزی می‌کند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از این جریان پیشرو حمایت می‌کنند و برای شعر صالحی ویژه‌نامه‌هایی در مطبوعات جدی و معتبر ادبی منتشر می‌کنند. (دیدار صالحی با اخوان ثالث، منوچهر آتشی، منوچهر نیستانی، نادر نادرپور و سهراب سپهری در تهران) اواخر 1354 اعزام به خدمت نظام وظیفه. سه ماه در پادگان لشکرک تهران که به علت نافرمانی، دو ماه آن را صالحی در زندان گذراند. سه ماه خدمت در پادگان صُفه اصفهان که قریب به چهار هفته‌ی آن را صالحی در زندان گذراند. او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است: "قادر نبودم زور و جور و تحمیل بی‌دلیل رنج را تحمل کنم". دو ماه و هجده روز خدمت در قوشچی رضاییه، که در واقع درجه‌ی گروهبان سومی او را حذف کرده و به قوشچی رضاییه تبعیدش کرده بودند. سرانجام پس از سی روز در قوشچی، صالحی به دلیل ضعف بینایی و رفتارهای غیر قابل کنترل (به زعم فرماندهان) معافیت پزشکی می‌گیرد و سال 1355 به مسجد سلیمان باز می‌گردد. در تمام این مدت اشعارش به صورت مستمر در جراید مرکز به چاپ می‌رسیده است. 1355 - تلاش در راه تحکیم موج ناب در شعر. انتخاب مشاغلی مثل معلمی (تدریس خصوصی)، تدریس ریاضیات در سطح دبیرستان و کتاب‌فروشی. استخدام موقت در شرکت ساختمانی خارج از شهر به عنوان سرنگهبان، مسئول خرید و حسابدار. اعتراض صالحی به سران شرکت اروپایی پرزیسیون به دلیل به تعویق افتادن حقوق کارگران و دعوت نگهبانان به اعتصاب. احضار صالحی، محاکمه و کسر سه ماه حقوق. 1356 - دی ماه این سال نام صالحی همراه با هوشنگ گلشیری در داستان‌نویسی و پرویز فنی‌زاده در بازیگری، به عنوان برنده‌ی جایزه‌ی فروغ فرخزاد در شعر اعلام می‌شود. صالحی سه روز به تهران می‌آید، تقاضای استخدام در مطبوعات از سوی سردبیران را رد می‌کند و به مسجد سلیمان بازمی‌گردد. اما در کمال تعجب به او گفته می‌شود که: "تو اخراجی!" صالحی از شرکت ساختمانی اخراج می‌شود و به تدریس خصوصی فیزیک، شیمی و ریاضیات در سطح دبیرستان می‌پردازد. 1357 - صالحی از گروه "موج ناب" فاصله می‌گیرد. او در این باره گفته است: "حس می‌کردم همه‌ی ما شاعران موج ناب داریم شبیه هم می‌شویم. درک و دریافتم درست بود. دیگر زبان موج ناب جوابگوی احوال و خلاقیت من نبود. یکی دوبار با دوستان شاعرم درباره‌ی نقض تقطیع غلط و سطربندی سنتی در شعر سفید بحث کردم و گفتم این شیوه‌ی زیرهم نویسی و پراکنده کردن کلمات بر صفحه‌ی سپید کاغذ درست نیست!" 1358 - یازدهم اردی‌بهشت این سال صالحی تصمیم می‌گیرد تا برای اقامت دایمی در تهران، شهر خود را ترک کند. او بر این باور بود که ماندن در مسجد سلیمانِ محروم، دستاوردی جز استمرار محرومیت (حتی در خلاقیت) ندارد. بی‌آن که کسی یا آشنایی در تهران داشته باشد، با صد تومان، مدرک دیپلم و مدرک معافیت از نظام وظیفه، راهی تهران می‌شود. بعد از تحمل سختی‌های بسیار، پاییز 1358 در کنکور رشته‌ی ادبیات دانشکده هنرهای دراماتیک قبول می‌شود، و همزمان با حمایت اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی، نسیم خاکسار و عظیم خلیلی به عضویت کانون نویسندگان ایران درمی‌آید و در مطبوعات آزاد مشغول به کار می‌شود. 1359 - در جریان انقلاب فرهنگی، زخمی می‌شود و سپس در مسجد سلیمان محاکمه شده و مورد کیفر قرار می‌گیرد. شهریور 1359 صالحی با دشواری توانست مجددا به تهران بازگشته و به کار روزنامه‌نگاری و شعر خود بپردازد. اما با تعطیلی روزنامه‌ها، او نیز بیکار می‌شود. 1360 - برای گذران زندگی به مشاغل گوناگونی در تهران روی می‌آورد: کتاب‌فروشی کنار خیابان، دکه‌ی کبابی، رانندگی و مسافرکشی، کار در مهدکودک‌های تهران به عنوان قصه‌گوی کودکان، مربی شنا و نجات غریق، و چاپ دفاتر شعر و استقبال ناشران و مردم از کتابهای صالحی. 1361 و 1362 - در پی حوادثی، دچار مشکلات عصبی و بیماری، سکوت و گریز از مجامع فرهنگی می‌شود. اما با حمایت دوستان بی‌دریغ‌اش، به زندگی طبیعی خود بازمی‌گردد. 1363 - نقض تقطیع سنتی و سطربندی کلاسیک در شعر سپید، و پیشنهاد "تقطیع هموار و مدرن" و ایجاد واکنش‌های مختلف از سوی شاعران در برابر این پیشنهاد. اما سرانجام صالحی موفق می‌شود تا امروز دستاورد او را در سرنوشت شعر سپید ببینیم. قریب به دو دهه است که کلیه آثار و کتب تازه در شعر و یا اشعار مندرج در مطبوعات، به روش صالحی تقطیع می‌شوند. (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرایطی" و دیگر مصاحبه‌های صالحی در اوایل دهه‌ی هفتاد.) صالحی در همین سال ازدواج می‌کند. همسر او که تحصیل‌کرده‌ی آمریکاست، صاحب و مدیر مهدکودک است. صالحی بارها گفته است که بدون حمایت همسرم،‌ شاید حتی شعر را هم کنار می‌گذاشتم. 1364 - بنیان‌گذاری "جنبش شعر گفتار" - زبان ساده و فاهمه‌ی صالحی - و حرکت موثر و ملی او در سرنوشت شعر پیشرو پارسی، و پیشنهاد راهی تازه و فراگیر در "شعر زبان" (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرایطی") که با آغاز دهه‌ی هفتاد به جریانی همگانی بدل و بویژه مورد استقبال نسل‌های پویاتر قرار گرفت. بعد از این سنت‌شکنی بود که جریان‌های جوان دیگری از دل "جنبش شعر گفتار" به در آمد. صالحی با این جنبش به یکی از موثرترین شاعران زنده تبدیل شده و با کاستِ "نامه‌ها" حقانیت این راه را تثبیت کرد. علی صالحی معتقد است که: "ریشه‌ی شعر گفتار به گات‌های اوستا بازمی‌گردد. معمار نخست آن حافظ است و نیما و شاملو هم چند شعر نزدیک به این حوزه سروده‌اند. اما فروغ دقیقا یک شاعر کامل در "شعر گفتار" است. من تنها برای این حرکت "عنوانی دُرُست" یافتم و سپس در مقام تئوریسینِ مولف، مبانی تئوریک آن را کشف و ارائه کردم. همین!" 1364 تا 1373 - تلاش و پویش در راه تحکیم و توسعه‌ی "جنبش شعر گفتار". 1369 تا 1379 - دبیر سرویس ادبی و صفحه شعر مجله "دنیای سخن". 1373 تا 1380 - شرکت در مجامع ادبی و فرهنگی بین‌المللی در کانادا، سوئد و آمریکا. سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای کشورهای میزبان. سرآغاز ترجمه‌ی شعر صالحی به زبان‌های فرانسه، عربی، آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات جوامع نامبرده. ترجمه دو دفتر شعر از صالحی در کردستان عراق (به زبان کردی) و استقبال از شعر او. پیوند و دوستی با "شیرکو بی‌کَس" شاعر نامدار کردستان عراق و دیگر شاعرانی مثل لطیف هملت، رفیق صابر، عبدالله پَشیو، و ... 1378 - بازگشت و فعالیت مجدد در کانون نویسندگان ایران 1380 - انتخاب صالحی از سوی مجمع عمومی به عنوان یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران که تا هم‌اکنون (1382) این وظیفه را ادامه می‌دهد. او بارها در همین زمینه از سوی مراجع قضایی و دادگاهها احضار و مورد بازجویی قرار گرفته است. 1382 - صالحی به عنوان سردبیر، یک شماره مجله "معیار ادبی" را منتشر کرد که متعاقبا ممنوع‌المصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم می‌شود.


مهدی اخوان ثالث

    نظر

مهدی اخوان ثالث

گلبانک ز شوق گل شاداب توان داشت /من نوحه سرای گل افسرده خویشم /شادم که دگر دل نگراید سوی شادی/ تا داد غمش ره، بر سرا پرده خویشم/ پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل /خون موج زد از بخت بد آورده خویشم /گویند که: «امید و چه نومید!» /ندانند من مرثیه خوان وطن مرده خویشم ( م- امید)

رندگینامه
مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در سال 1307 شمسی در خانواده ای «خراسانی شده» در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شده پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود به سال 1327 شمسی راه تهران در پیش گرفت و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و «خاک دامنگیر ری» بیش از دو سه بار به او مجال اقامت کوتاه در زادگاهش را نداد. او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از اندک زمانی در سرودن قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت: کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار رفت.

با انتشار مجموعه دوم اشعارش: «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگنان روشن شد. در این مجموعه گرایش امید به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. ما در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته باید نمونه های کمال یافته و هموار شده شعر امید در آنها جستجو کرد.

اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به موسیقی داشت و در واقع در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
از دوره کودکی به موسیقی چنان علاقه داشته که میل آموختن این هنر یک دم رهایش نمی کند تا اینکه عاقبت نواختن تار را می آموزد و این نیاز تا پایان عمرش با او باقی میماند. گرچه در ابتدا پدرش که مردی مذهبی است و با نواختن تار او مخالف است اما پسر، پدر را متقاعد می کند که موسیقی هنر است و پدر رضایت داده؛ حتی برای او معلم موسیقی می گیرد. گر چه در ابتدا برای احترام پدر، مدت کوتاهی از موسیقی دوری کرد اما سرانجام خواسته درونیش از او وادار کرد که دوباره به این هنری روی آورد.

اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات آنچنان علاقه مند بود که همیشه عمق مطالب را جستجو می کرد و سعی می کرد تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد. اشعار شاعران را می خواند و درباره برخی از آنها سوالات بسیاری برایش پیش می آمد و این به خاطر ذوق شعری ای بود که در وجودش شعله می افروخت و گاه مانع از این می شد که او شعری را به طور تمام و کمال بپذیرد و این باعث می شد که ساعتها مشغول بررسی یک یا چند بیت از آن شعر باشد .
اما شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.

بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل، آورده اند که فردوسی، بدعتها و بدایع نیما یوشیج، دوزخ اما سرد، در حیاط کوچک پاییز در زندان، زندگی می گوید اما بازدید زیست و ترا کهن مرز و بوم دوست دارم، انتشار یافتند.

در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسر وفادارش و نیز دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او همچنین در این سفر با دوستان قدیمش یعنی ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.

اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و هنوز چند روزی از مرگ دکتر پرویز ناتل خانلری نگذشته بود که او نیز در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد.

ویژگی سخن
امید بعد از «نیما» که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.

زبان شعر امید بسیار غنی و نیرومند است، احاطه وسیع او به مواریث ادبی گذشته فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه بلیغتر و مؤثرتر در شعرش بگنجاند. در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان و القای هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده ای بمناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را برای اهل معنی توضیح می دهد!

فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد. بر خلاف «نیما» که در وزن گاه مسامحاتی دارد، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفصیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکلی شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.

محتوی شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و تازگیها و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی، اندیشه هائی را در بر دارد؛ به عبارت دیگر شعر وی روایت رویداده ها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر امید بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد اتفاق واقع بینان نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.

امید علاوه بر چهار مجموعه شعرش که در بالا یاد کردیم، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده امید به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت امید در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش نامبردار و شناخته شود.

نمونه اثر
هدیه
مریز باده عشقم به خاک ره نچشیده ----- بنوش از آنکه مرا دست آب نا طلبیده
برابر تو چه حاجت مرا به ذکر محبت ----- که اشک گوید و رخسار زرد و رنگ پریده
مریض عشقم وگیرد زبانم، ای شکرین لب ----- ببخش اگر سخن سر کنم بریده بریده
پسند خاطرم از آن شدی که در همه عالم ----- بخوبی تو کسی را، ندیده ام، نه شنیده
اگر چه ترکی و بیگانه با محبت و الفت ----- «چه آشنا نگهی داری، ای غزال رمیده»
مباد آنکه شود پای پیچ عمر تو آهم----- که در فراق تو پیچم به خود چومار گزیده
بیا که گرد کدورت زچهره تو بشویم ----- به روشنائی اشکی چنین به چهره دویده
بیا که هدیه خوبی کنم نثار قدومت ----- دلی شکسته و عمری به خاطر تو تپیده
بیا جوانی خود را به کام دل گذرانیم ----- که عمر چون سپری شد، پرنده ایست پریده
امید، بنده ترکی غزلسراست که گوید: ----- «نوشتم این غزل نغز با سواد دویده


احمد شاملو

    نظر

احمد شاملو


شاملو ، احمد
شاعر - مقاله نویس-مترجم - داستان نویس
سال و محل تولد: 1304 - تهران
سال و محل وفات: 1379 تهران
زندگینامه: احمد شاملو در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش که افسر ارتش بود اغلب از این شهر به آن شهر اعزام می شد و خانواده هزگز نتوانست برای مدتی طولانی جایی ماندگار شود. در سال 1322 به سبب فعالیت های سیاسی به زندانهای متفقین کشیده شد، و این در حقیقت تیر خلاصی بود بر شقیقه همان تحصیلات نامرتب. به سال 1325 برای بار نخست، در سال 1336 برای بار دوم، و در سال 1343 برای سومین بار ازدواج کرد. از ازدواج اول خود چهار فرزند دارد، سه پسر و یک دختر. احمد شاملو در سوم مرداد ماه سال 1379 چشم از جهان فروبست.

آثار: اولین اثری که از شاملو منتشر شد، مجموعه کوچکی از شعر و مقاله بود که در سال 1326 به چاپ رسید. پس از آن آثار بسیاری از این شاعر، نویسنده، مترجم و محقق به چاپ رسیده است که برای سهولت بر حسب موضوع تقسیم بندی می شود:
مجموعه شعر: قطعنامه، آهنگها و احساس، هوای تازه، باغ آینه، آیدا و آینه، لحظه ها و همیشه، آیدا: درخت و خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثیه های خاک، شکفتن در مه، ابراهیم در آتش، دشنه در دیس، ترانه های کوچک غربت، ناباورانه، آه! مدایح بی حوصله و...

مجموعه های منتخب: از هوا و آینه ها، گزیده اشعار، اشعار برگزیده کاشفان فروتن شوکران، شعر زمان ما: احمد شاملو، گزینه اشعار.

شعر ( ترجمه ): غزل های سلیمان، همچون کوچه ای بی انتها ( از شاعران معاصر جهان )، هایکو، ترانه شرقی و اشعار دیگر(کورکا) ترانه های میهن تلخ ( ریتسوس و کامپانلیس )، سیاه همچون اعماق آفریقای خودم ( لنگستن هیوز )، سکوت سرشار از ناگفته هاست ( برگردان آزاد شعرهای مارگوت بکل )، چیدن سپیده دم ( برگردان آزاد شعرهای مارگارت بکل ). قصه: زیر خیمه گر گرفته شب، درها و دیوار بزرگ چین.

رمان و قصه ( ترجمه ): لئون مورن کشیش ( بئاتریس بک )، برزخ ( ژ. روورز )، خزه ( ه. پوریه )، پابرهنه ها ( ز. استانکو)، نایب اول(روبر مرل)، قصه های بابام ( ا. کالدول )، پسران مردی که قلبش از سنگ بود ( موریو کایی )، 81490 ( آ. شمبون )، افسانه های هفتاد و دو ملت ( 3 جلد )، دماغ ( آگوتا گاوا )، افسانه های کوچک چینی، دست به دست ( و. آلبا )، سربازی از یک دوران سپری شده، زهر خند، مرگ کسب و کار من است ( روبر مرل )، لبخند تلخ، بگذار سخن بگویم ( دچو نگارا )، مسافر کوچولو، عیسی دیگر - یهودا دیگر! ( بازنویسی رمان " قدرت و افتخار " گراهام گرین ).

نمایشنامه ( ترجمه ): مفتخورها ( چی کی )، عروسی خون ( لورکا )، درخت سیزدهم ( ژید )، سی زیف و مرگ ( روبر مرل )، نصف شب است دیگر، دکتر شوایتزر ( ژ. سبرون ).

شعر و قصه برای کودکان: خروس زری - پیرهن پری، قصه هفت کلاغون، پریا، ملکه سایه ها، چی شد که دوستم داشتند؟(ساموئل مارشاک)قصه دخترای ننه دریا، قصه دروازه بخت، بارون، قصه یل و اژدها.

مجموعه مقالات: از مهتابی به کوچه، انگ از وسط گود ( مقالات سیاسی، سخنرانی ها و مصاحبه ها).

آثار دیگر: حافظ شیراز، افسانه های هفت گنبد ( نظامی )، ترانه ها ( ابوسعید، خیام، باباطاهر)، خوشه ( یادنامه شبهای شعر مجله خوشه به مثابه جنگ شعر امروز )، کتاب کوچه و...


هوم/ هَئومَه

    نظر

هوم/ هَئومَه

گیاه سپند ایرانیان باستان

هوم که در اوستایی «هَـئـومَـه» و در سانسکریت «سومَـه/ سوم» خوانده می‌شود، سپندترین و مقدس‌ترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان بوده است. از این گیاه در بسیاری از متون ایرانی و هندو به فرخندگی و با گرامیداشت فراوان یاد کرده شده و آنرا سرور، رد و شهریار همه گیاهان و رستنی‌ها می‌شناخته‌اند. با اینکه این گیاه کارکردهای آیینی و مقدس خود را تا اندازه زیادی از دست داده است، اما همچنان باورهای بسیاری در باره آن در میان مردمان نواحی گوناگون زنده مانده است. بخش‌هایی از کتاب اوستا به هوم اختصاص دارد و هوم یشت نامیده می‌شود. هوم یشت در درون یسناها جای دارد و از یسنای نهم تا یازدهم را در بر می‌گیرد. البته یشت بیستم اوستا نیز هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بند از هوم یشت اصلی را در بر دارد. هوم یشت، در بزرگداشت و ستایش این گیاه ارجمند سروده شده است. هوم در اوستا کارکردهای فراوانی دارد: او «دورَئوشَه» به معنای دوردارنده مرگ است. او بخشنده فرزند نیک، آورنده? توانمندی، تندرستی، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن ، انـدیـشه‌ورزی و آورنده? صلح و آشتی و آرامش است. (برای آگاهی از تمام ویژگی‌های هوم در اوستا و سرودهای باشکوه ستایش آن به هوم یشت بنگرید). «ودا»های هندوان نیز بخش‌های فراوانی در پیوند با هوم دارد و در بسیاری از سرودهای «ریگ ودا»، گیاه «سومَه» همراه با دل‌انگیزترین واژه‌ها گرامی داشته شده و ستوده شده است. سومه، نوشیدنی دوست‌داشتنی ایندرا (خدای بزرگ هندو) بوده و به او چابکی و توانایی می‌بخشیده است (ماندالای 4، سرود 26). «هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. همچنین در شاهنامه فردوسی از مردی به نام «هوم» سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز به احتمال اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات مصداقی شده است. به نظر می‌آید که منظور از «سکاهای هوم نوش» (در فارسی باستان: «سَـکَـه هَـئـومَـه‌وَرگـا») که در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی برای نامیدن یکی از سرزمین‌های تابع شاهنشاهی هخامنشی بکار است، سکاهایی هوم پرست بوده باشند که هوم را خدای بزرگ می‌دانسته‌اند. با تمام چنین ویژگی‌ها و شهرت و محبوبیتی که هوم در دوران باستان داشته، امروزه بسیار گمنام و ناشناس مانده و حتی معمولاً عکس و توصیفی از آن در آثار ایران‌پژوهی که از هوم سخن می‌گویند، دیده نمی‌شود. از این رو در اینجا اندکی به معرفی این گیاه و باورهای مردمی در باره? آن می‌پردازم.

«هوم»، درختچه‌ای به بلندای تقریبی بیست تا صد سانتیمتر است که از ساقه‌های باریک و بندبند که از ساقه‌های اصلی‌تر منشعب شده‌اند، تشکیل شده است. این گیاه همیشه سرسبز است و در تمامی چهار فصل سال و حتی در میان برف و یخبندان، سبزی و طراوت خود را حفظ می‌کند. ساقه‌های درختچه هوم تنها به هنگامی خشک می‌شوند که سن آنها به پایان رسیده باشند. در این صورت، ساقه‌ها به رنگ زرد درخشانی در می‌آیند که در اوستا هوم زرین نامیده شده‌اند. رنگ زرین ساقه‌ها تنها هنگامی ایجاد می‌شود که ساقه‌ها بدون چیده شدن، خشک شده باشند. ساقه‌های هوم حتی پس از چیده شدن، رنگ سبز خود را از دست نمی‌دهند.

نام علمی هوم Ephedra major Host است (به دو حرف بزرگ در آغاز واژه‌های نخست و سوم- حتی اگر در ابتدای جمله نباشند- توجه شود). هوم از خانواده افدرا است و افدرین و مشتقات آن به فراوانی در ترکیب‌های شیمیایی آن و به ویژه در عصاره‌ای که در میله مرکزی ساقه‌ها وجود دارد، دیده می‌شود. این عصاره‌ در فصل بهار بی‌رنگ و شفاف است اما به مرور به زردی می‌گراید و در فصل زمستان و یا پس از خشک شدن به رنگ قهوه‌ای تیره می‌گراید. مهم‌ترین بخش گیاه که کارکرد دارویی- آیینی داشته و اکنون مصرف دارویی دارد، همین عصاره است. مردمان باستان با کوبیدن ساقه‌های هوم در هاون، افشره آنرا می‌گرفته و بصورت یک نوشیدنی خالص و یا همراه با شیر و افزودنی‌های دیگر می‌نوشیده‌اند. این عمل، کم‌کم شکلی آیینی به خود می‌گیرد و بعدها حتی بدون اینکه هومی در میان باشد، صرف کوبیدن هاون، عملی آیینی و دعوت مردمان به مراسم نیایش بشمار می‌رفته است. آقای محمد میرشکرایی- پژوهشگر مردم‌شناس- در گفتاری که هنوز منتشر نشده، نقل کردند که در منطقه‌ای دورافتاده در جنوب استان کرمان به بازمانده‌های نیایشگاهی باستانی برخورد کرده که درون آن آکنده از صدها هاون سنگی بوده است. به نظر می‌آید که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» که هر دو به مانند یک هاون واژگون با دسته آن هستند، گونه‌ای تحول یافته و دیگرگون شده از هاون کوبیدن هوم و کارکردهای آیینی آن باشد.

هوم در فصل بهار گل‌های ریز زرد رنگی می‌دهد که بوی خاص و گیرا و گیج‌کننده‌ای دارد. این درختچه در اواخر تابستان و اوایل پاییز میوه می‌دهد. میوه‌ها، گوی‌های کوچک سرخ رنگ و چند وجهی هستند که حدود نیم سانتیمتر قطر دارند. نگارنده تاکنون به جنبه آیینی این میوه‌ها در متون کهن برخورد نکرده، اما دیده است که مردمان برخی نواحی از میوه‌های هوم مربا درست می‌کنند و یا آنرا به همان شکل تازه می‌‌خورند. میوه هوم آبدار و خوشمزه است. شاید هم خوشمزگی آن ناشی از احساس احترام و علاقه‌ای بوده که به هوم داشته‌ام و نه خوشمزگی واقعی آن.

این درختچه? مقدس ایرانیان در نواحی گوناگون کوهستانی می‌روید. نگارنده آنها را از جمله در کوهستان‌های تنگ‌واشی فیروزکوه، کوهستان‌های پردغان فراهان، در دامنه قله آتشفشانی تخت‌رستم شهریار، کوهستان‌های دشت جوین خراسان و کوه‌های دربند در شمال تهران دیده است. از آنجا که گیاهان دیگری شبیه به هوم وجود دارند، برای اطمینان از تشخیص درست آن، لازم است به میله مرکزی حامل شیره زرد یا قهوه‌ای رنگ در درون ساقه‌های گیاه که طعمی گس دارند، توجه کرد.

«هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می شناسند: «ریش بز» و «اُرمَک» معروف‌ترین این نام‌ها است و در بسیاری مناطق کاربرد دارد. در دشت جوین خراسان و روستای آزاد ور «کُشْک» نامیده می‌شود. اما در بدخشان و شمال افغانستان، نام‌های «اَلْتَه» و «مادِرَخ» (به معنای «مادر درخت») و در هرات و نواحی غربی افغانستان، شکل اصلی آن یعنی «هوم» متداول است. مردمان ناحیه پَنجکَت/ پنجکنت در تاجیکستان آنرا «خوم» و مردمان یغناب و سرچشمه‌های رود زرافشان «شَرَپَّـه» یا «وَغنیچ» خطاب می‌کنند. آقای مجید مجیدی- اهل روستای غیلان در جنوب ازبکستان- می‌گوید که در نواحی شهرسبز و کتاب از ولایت قشقه‌دریا، نام اصلی «هوم» رواج دارد. در لرستان نیز- تا آنجا که شنیده‌ام- این گیاه را با نام «همیشه سُز» (به معنای همیشه سبز) می‌شناسند. به گفته خانم زهره صیادی- اهل زابل- نام هوم در سیستان نیز همچنان زنده است و «هوموک» خوانده می‌شود.

هوم و شیره یا افشره آن، خاصیت‌هایی دارد که موجب رویکرد مردمان به آن شده است. افدرین یا آندرنالین گیاهی موجود در آن خاصیت تسکین‌بخشی به هنگام درد دارد و نوعی مسکن طبیعی و نیرومند است. برخی پژوهشگران نیز گمان داده‌اند که منظور از دارویی که در داستان زایش رستم به یاری سیمرغ برای بیهوشی و شکافتن پهلوی رودابه بکار رفته، هوم بوده است. نوشیدن افشره هوم که طبیعتی سرد دارد، موجب نوعی سرخوشی و شادی و احساس توانایی بیشتر می‌شود. نوشیدن مقدار زیاد یا غلیظ از افشره هوم، موجب تنگی عروق، بالارفتن فشار خون و سرگیجه و خواب‌آلودگی شدید می‌شود.

برای تهیه افشره هوم، مقدار کمی از ساقه‌های تازه یا خشک آنرا با اندکی آب در هاون می‌ریزند و می‌کوبند. برای بهترین نتیجه، معمولاً کوبیدن را تا چند روز و با فاصله‌های چند ساعته تکرار می‌کنند. سپس عصاره به دست آمده را بار دیگر با میزانی از آب یا شیر رقیق می‌کنند تا نسبت نهایی نوشیدنی آماده شده، برابر با دو تا پنج در هزار باشد. یعنی دو تا پنج گرم ساقه هوم برای یک لیتر نوشیدنی.

بجز خاصیت‌هایی پزشکی و دارویی هوم، به گمان نگارنده چند ویژگی دیگر جالب آن موجب اهمیت و جایگاه خاص این گیاه در فرهنگ و باورهای ایرانی باستان شده است: هوم همواره در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آنها می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و خدایان است. به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره رو به بالا و سر به آسمان کشیده هستند. هوم همواره بطور وحشی و خودرو می‌روید و هرگز نمی‌توان آنرا اهلی کرد و یا به جای دیگری منتقل کرد. در صورت جابجایی، بلافاصله می‌پژمرد و از این رو همواره آزاد و متکی به خود است. هوم همیشه سبز است و حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند. هوم به‌رغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود. گذاردن هوم زرین و یا حتی هوم تازه و پرآب و سبز بر روی آتش، چونان است که انگاری بنزین یا الکل بر آتش افشانده شده باشد. در باره? افشاندن یک نوشیدنی خاص بر آتش در تداول ایرانیان باستان، اشاره‌هایی در متون تاریخی در دست است.

هوم هنوز هم در باورهای مردم جایگاهی بلند دارد. سالخوردگان روستای آزاد ور خراسان (به ویژه خانواده برادران آزاد وری) که نگارنده افتخار داشت مدتی از محضرشان بهره برد، می‌گویند که باور دارند افشره هوم موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا می‌شود. آنان عصاره هوم را به این منظور به کمر و شکم زنان نازا می‌مالیدند (مقایسه کنید با ویژگی‌های فرزندآوری هوم در هوم یشت اوستا). آنان نقل می‌کردند که دلیل درس‌خوانی و باهوش بودن فرزندان روستای مجاور در این است که هوم در آنجا بیشتر است و کودکان روستا از شیر گوسفندانی می‌نوشند که هوم بیشتری خورده‌اند. آنان مشک‌های خود را در عصاره هوم می‌خواباندند و باور داشتند که این کار موجب برکت بیشتر مشک می‌شود. این مشک‌ها بر اثر هوم به رنگ قهوه‌ای زیبایی در آمده بودند. رنگ پایداری که تا سالیان سال و به‌رغم تماس دائمی با آب و مایعات، دوام خود را از دست نمی‌داد. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در اینجا به همه آن اشاره شود.

"می‌ستایم همه هوم‌ها را؛ آنها را که رویانند بر فراز کوه‌ها؛ آنها را که رویانند در دره‌ها و در لبِ رودها؛ آن هوم‌ها که در بند و در گنجه زنانند. فرو می‌ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین، نمی‌ریزمت بر زمین، چرا که تویی ارجمند و شکوهمند. ای هوم!" (اوستا، هوم یشت).

برای مطالعه بیشتر:

برای آگاهی بیشتر در باره هوم، پراهوم و هاون در اوستا بنگرید به: دوستخواه، جلیل، اوستا- کهن‌ترین سرودهای ایرانیان، جلد دوم، چاپ یازدهم، انتشارات مروارید، 1386، بخش یادداشت‌ها.

برای هوم/ سوم در ریگ‌ودای هندوان: جلالی نائینی، سید محمد رضا، گزیده سرودهای ریگ‌ودا- قدیم‌ترین سند زنده? مذهب و جامعه هندو، چاپ سوم، نشر قطره، 1372.

برای بررسی هوم در متون کهن و میانه: رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، جلد چهارم، انتشارات سخن، 1381، ص 2376 تا ص 2408.

برای گزارشی از بخش‌های کهن و اصیل هوم یشت: مرادی غیاث آبادی، رضا، اوستای کهن و فرضیاتی پیرامون نجوم‌شناسی بخش‌های کهن اوستا، 1382، ص 137 تا ص 144.

برای ویژگی‌های شیمیایی و خواص پزشکی: شفیع زاده، فتح‌اله، گیاهان دارویی لرستان، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، 1381، ص 214.

برای داروهایی که در پزشکی امروز از هوم تهیه می‌شود، بنگرید به: Ephedra Alternatives

نویسنده:رضا مرادی غیاث آبادی


کروز کنترل چیست؟

    نظر

کروز کنترل یا به عبارتی سیستم کنترل سرعت خودرو، سیستمی است که جهت سهولت رانندگی در مسیرهای طولانی به کار میرود.

در این سیستم، امکان تثبیت سرعت خودرو در شرایط مختلف بدون استفاده از پدال گاز فراهم شده است
.

بسیاری از خودروسازهای جهان سیستم کروز کنترل را چه به صورت نصب روی تمام خوروهای تولیدی و چه به صورت آپشن ارائه میکنند
.

کروز کنترل چگونه کار می*کند؟


وظیفه سیستم کروز کنترل ثابت نگه داشتن خودرو بر روی سرعت دلخواه راننده است
.

هنگامی که راننده قصد دارد در مدت طولانی با سرعت ثابت حرکت کند، کافی است سیستم کنترل سرعت را بر روی سرعت مورد نظر فعال کند، سپس با آسودگی پای خود را از روی پدال گاز بردارد
.

از آن پس کروز کنترل وظیفه ثابت نگه داشتن سرعت خودرو را برعهده دارد
.

اجزای سیستم
:

سیستم کروز کنترل از سه قسمت اصلی تشکیل شده است
.

1 -
واحد کنترل الکترونیکی (ECU) در واقع قلب سیستم را تشکیل می*دهد و با پردازش اطلاعات ورودی، سیگنال*های خروجی مناسب را ایجاد می*کند
.

2 -
واحد فرمان (Command Module) به راننده این امکان را می*دهد که فرمان*های لازم جهت تثبیت سرعت، افزایش یا کاهش سرعت و ... را به سیستم وارد کند
.

3 -
عملگر (Actuator) به عنوان خروجی اصلی، میزان باز و بسته شدن دریچه گاز را کنترل می*کند. 

نحوه کار سیستم - فرمان*های لازم توسط راننده از طریق کلیدهای روی دسته دنده به سیستم وارد می*شود.

با کلید ON/OFF که روی سر دسته دنده قرار دارد، سیستم روشن و خاموش می*شود
.

هنگام روشن شدن سیستم، چراغ کوچک روی دسته دنده با رنگ سبز روشن می*شود
.

ـ هنگامی که سیستم روشن است، ولی فعال نیست (در صورتی که سرعت خودرو بیش از 40کیلومتر بر ساعت باشد)،* با فشاردادن و رها کردن (کلیک کردن) کلید SET سیستم فعال می*شود و سرعت خودرو در همان سرعت ثابت می*ماند
.

با فعال شدن سیستم، نشانگر مخصوص کروز کنترل روی جلو آمپر با رنگ زرد روشن می*شود و چراغ کوچک روی دسته دنده نارنجی رنگ می*شود
.

هنگامی که سیستم فعال است، با فشار دادن و نگه داشتن کلید ACC به ازای هر ثانیه، سرعت خودرو حدود 4/2 کیلومتر بر ساعت افزایش می*یابد و پس از رها کردن کلید در همان سرعت ثابت می*ماند
.

هنگامی که سیستم فعال است، هر بار فشار دادن و رها کردن کلید ACC باعث افزایش سرعت خودرو در حدود 9/0 کیلومتر بر ساعت می*شود
.

چنانچه سیستم فعال نباشد، فشار دادن و رها کردن کلید RES باعث می*شود سیستم فعال شده و خودرو با سرعت تنظیم شده قبلی که در حافظه ذخیره شده است، حرکت کند. چنانچه سرعتی در حافظه نباشد، سرعت خودرو در همان سرعت ثابت می*شود
.

هنگامی که سیستم فعال است، با فشار دادن و نگه داشتن کلید DEC به ازای هر ثانیه سرعت خودرو حدود 4/2 کیلومتر بر ساعت کاهش می*یابد و پس از رها کردن کلید در همان سرعت ثابت می*ماند
.

هنگامی که سیستم فعال است، هر بار فشار دادن و رها کردن کلید DEC باعث کاهش سرعت خودرو در حدود 9/0 کیلومتر بر ساعت می*شود
.

شرایط قطع سیستم


سیستم کروز کنترل در موارد زیر غیرفعال می*شود
:

فشار دادن پدال ترمز، فشار دادن پدال کلاچ، فشار دادن کلید OFF،خاموش کردن خودرو از طریق سوییچ، کاهش سرعت خودرو تا 75درصد سرعت تنظیم شده، افزایش سرعت خودرو تا 150درصد سرعت تنظیم شده،نکات ایمنی: هنگام استفاده از سیستم کروز کنترل، عملکرد کلی خودرو را تحت کنترل داشته باشید. سیستم کروز کنترل برای استفاده در بزرگراه*ها و آزادراه*های باز، مستقیم و کم*تراکم طراحی شده است. از سیستم کروز کنترل در موارد زیر استفاده نکنید
:

جاده*های با ترافیک سنگین. جاده*های پر پیچ و خم.جاده*های لغزنده یا خاکی. مسیرهای با شیب زیاد
.

از آنجا که سیستم کروز کنترل،* کنترلی روی ترمز ندارد، در شیب زیاد ممکن است سرعت خودرو از میزان تنظیم شده فراتر رود
.

بنابراین نیاز است در شیب زیاد راننده به کمک پدال ترمز سرعت خودرو را در اختیار داشته باشد.


سبقت ممنوع!

    نظر

داری میخندی و میری فکر میکنی بهترینی از همه جلو میزنی دوستات برات سوت میکشن به نظرت همه راننده های دیگه دست و پا چلفتی ها درد سر سازن . میخوای از دست این احمقها فرار کنی و برسی به جایی که خلوت باشه گاز میدی و میندازی توی لاین مخالف.. از رو بروت یه ماشین کند که توش یه خانواده دارن برمیگردن میاد .. تو ترمز میکنی ... ماشینت میچرخه ...میخوای به این فکر کنی که در اینگونه موارد یه راننده حرفه ای چیکار میکنه که یه ضربه شدید بهت وارد میشه . چشماتو باز میکنی ... مردم دور و برت جمع شدن ... دوستت رو میبنی که دیگه نمیخنده سرش له شده و چشماش باز مونده .. یکی دیگشون صدای فریادش میاد . از دور تر صدای ناله زن و بچه میاد . ماشینت ، مایه افتخارت تبدیل شده به یه غول مرگبار متلاشی و از کار افتاده .پلیس میاد ... اینجا ایرانه از آمبولانس خبری نیست . یه پتو میندازن روی دوستت راننده های دست و پا چلفتی دور و بر دوستت که پولدار هم بود سکه و 100 تومنی میریزن میخوای یه چیزی بگی ... سرت گیج میره ... میخوای گریه کنی ... بالای سرت مردم رو میبینی که سرشون رو تکون میدن و بعد میخوابی ... چشماتو باز میکنی ... همه جا سفیده خانوادت با ناراحتی دور و برتن ... تازه معنی درد رو تجربه میکنی و ناله میکنی ... نمیتونی غذا بخوری ... چشمات درست نمیبینن ... چند روز درد میکشی ... سراغ دوستت رو میگیری مرده . توی اون تصادف شش نفر مردن .... تو اونا رو کشتی ... از خودت بدت میاد ... حالا باید دیه بدی ... بیمه 60 میلیون ماباالتفاوت میخواد ...ماشینتو 3 میلیون میخرن ... میمونه 57 میلیون ... به زندان فکر میکنی و خودت رو توی لباس زندان میبینی ... بابات قرض میکنه ... مامانت طلاهاش رو میفروشه ... خواهرت ... برادرت.. هنوز 40 میلیون دیگه مونده ... تو خونه همه یه جوری نگات میکنن ... بابات خونه رو میفروشه و پول رو میده ... وقتی میرین دادگاه و حکم میدن که برین سندتون رو آزاد کنید به موهای پدرت که سفید شدن فکر میکنی ... به مادر دوستت که زجه میزد و بچه اش رو از تو میخواست ... به تنها دختر بازمانده از خانواده ماشین مقابل که به چشماش نگاه میکردی ... به 1 دقیقه قبل از تصادف که تصمیم گرفتی از خط ممتد سبقت بگیری و این که اگه اون فرمون رو نمیپیچوندی و اگه چند ثانیه صبر میکردی ... حالا 10 سال گذشته با همسرت و دختر کوچولوت دارین میرین شمال ... وقتی به نقطه تصادف ده سال پیشت میرسی برای هزارمین بار به اون سال و فشارهایی که متحمل شدی فکر میکنی ... تو فکری که ماشینی رو میبینی که با عصبانیت پشتت چند تا چراغ و بوق میزنه و بعد از کنارت از رو خط ممتد سبقت میگیره ... وقتی از کنارت رد میشن چهار تا جوون رو میبینی که مثل یه راننده دست و پا چلفتی بهت نگاه میکنن و میرن . بدترین راننده قانونمند در شهر بسیار بهتر از بهترین راننده قانون شکن رانندگی میکند. از امروز سعی کن آرومتر رانندگی کنی...