سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

شب های هشتم و نهم و دهم محرم 1440

    نظر

به نام زیبای خداوند سلام
محرم هرسال می آید و میرود و این تور الهی فقط آنهایی که دل به حسین داده باشند یا از راه خلاف برگشته باشند را صید میکند، بنگر، آیا از حرام دوری میکنیم؟ آیا برای حسین و ارزشهایی که بخاطرش جان امام فدا شد ارزش قائلیم یا نه؟ خودت میفهمی در خیمه گاه حسینی اذن ورود داری یا نه؟
هشتمین شب محرم را میهمان محفل حسینیه ی سید الشهدا بلوار دهخدا شدم و همراه دسته ی عزاداری اش راه افتادم و شام را هم مهمان این سفره بودم .
نهمین شب محرم را به مسجد صاحب الزمان شهرک گلدشت حافظ رفتم و دلم را راهی حریم امن کربلا کردم تا مگر به برکت این خیل عاشقان من را هم بپذیرند ، محفل خوبی بود و اگر صدای بلند باندها را نادیده بگیری انصافا رتبه ی بالایی میگیرد ، شام هم نذری دادند و میهمان سفره ی امام حسین بودم.
شب دهم یعنی عصر عاشورا را به یک عزای خانگی در نزدیکی دانشگاه پیام نور شیراز رفتم و کمی هم مداحی کردم ، دو دمه، حسین سرباز ره دین بود ، عاقبت حق طلبی این بود.. بر سر نی گفت سبط پیمبر الله اکبر ، الله اکبر ، تمام شد ، دهه ی اول محرم با مظلومیت خاصی به اتمام رسید.
خلاصه اینکه شب و روزها را به یاد غربت مهدی صاحب الزمان گذراندم و دلم میخواهد تسلیت این غم عاشورا را به محضر امامم بگویم.. آجرک الله بقیه الله فی مصیبت جدک.


امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

    نظر

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی       
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود

امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی خون خدا      
فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی      
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است      
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند      
فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش      
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان      
فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ست     
فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود

امشب بود جای علی، آغوش گرم مادرش     
فردا چو گل ها پیکرش، پا مال اعدا می شود

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را      
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین      
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود

امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود     
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان     
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود

حبیب الله چایچیان (حسان)


شب ششم محرم و هفتم

    نظر

به نام زیبایش سلام
و اما ششمین روز محرم رفتم به مسجد الغدیر در جوار بوستان شهید گمنام که ساماندهی خوبی داشتند و سخنرانی خوب ، سینه زنی پر شور و قسمت مهم آن حضور ناگهانی یک شهید گمنام از جزیره ی ام الرصاص در مجلس بود که بعد از سی سال فراق برگشته و فریاد هل من ناصر ینصرنی مولایش را به یاد ما می آورد... او برگشته اما چه برگشتنی... وقتی رسیدی همه جا بودی خوش خدا پیچید...
هفتمین روز از محرم هم سپری شد و توفیق حضور در مراسم مسجد امام حسن مجتبی شهرک گلستان را یافتم ، مجلس پرشور و معنوی بود جای شما خالی برخی از دوستان قدیمی که برای عکاسی شهدا مرا صدا میکردند را هم زیارت کردیم و خاطراتمان مرور شد خصوصا خاطرات راهیان نور...
الهی بحق حسینت شهادت را نصیب ما بگردان. یا مهدی.


دلدار من ثارالله

    نظر

دلدار من ثارالله ای یار من ثار الله

سر نوشت من اینه که باشم نوکرت

زندگیم رو به راهه به لطف مادرت 

دل من به هوای تو و به حرم شبا پر میزنه

تو ببین که همون نوکره رو سیاه بازم در میزنه

ای حسین جان جان جانان

جانان من ثارالله ای جان من ثارالله

روزگارم با تو میگذره ای اقای من

من گدای تو هستم تویی مولای من

همه ی بنده ی حلقه به گوش تو تو آقای همه

یه دلم میره کربلا یه دلم میره تا علقمه

ای حسین جان جان جانان

دلدار من ثارالله ای یار من ثار الله


سلاممو علیک بگی بسمه

    نظر

سایه ی تو روی سرمه خونه ی امیدم حرمه

این حسین حسینی که میگم صدقه سر مادرم

با این که من دل تورو شکستم

دروغ نگفتم عاشق تو هستم

گرفته دست تو همیشه دستم

اربابم تو باشی توی زندگیم بسمه

سلاممو علیک بگی بسمه

یا اباعبدالله یا اباعبدالله

ای دلیل عاشق شدنم

افتخارمه سینه زدن

تنها ارزوم اینه بشه

پیرهن سیاهم کفنم

گفتی به من باهمه ی مرامت

حسینی شو دنیا میشه به کامت

جوانیمون فدای پیر غلامت

اربابم  با این که من دل تورو شکستم

دروغ نگم  من عاشق تو هستم 

گرفته دست تو همیشه دستم

اربابم تو باشی زندگی بسمه

سلامم وعلیک بگی بسمه

همین که غیرتی شدم بسمه

یه بچه هیئتی شدم بسمه

یا اباعبدالله


هرکه دارد هوس کرببلا، بسم الله

    نظر

اول شعر تبرک شده با بسم الله

ابتدای همه مرثیه‌ها: بسم الله

 

هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله

هرکه دارد هوس کرببلا، بسم الله

 

دل ما را به سوی کرببلایت بکشان

بوی سیب حرمت را به مشامم برسان

 

اربعین آمده و گریه فراوان دارم

بعد چل روز ببین حال پریشان دارم

 

به لبم زمزمه و ذکر حسین جان دارم

چشم امید به دستان کریمان دارم

 

روزی اشک مرا در همه سال دهید

پر پرواز ندارم به منم بال دهید

 

گریه بر مرثیه زینب کبری خوب است

گریه بر ذریه حضرت زهرا خوب است

 

گریه بر تشنگی کودک و بابا خوب است

گریه بر فاجعه نیزه و سرها خوب است

 

باز هم گریه‌کن زینب کبری شده‌ام

اربعین آمده و عاشق و شیدا شده‌ام

 

کاروان اسرا سوی حرم آمده است

حضرت عالمه، بانوی کرم آمده است

 

با تنی زخمی و لبریز ورم آمده است

با دلی پر زغم و دیده نم آمده است

 

کاروان آمده، افسوس که آب‌آور نیست

قاسم و اصغر و شهزاده علی‌اکبر نیست

 

وادی کرببلا حال و هوایی شده است

بر سر قبر حسین، شور و نوایی شده است

 

کار زینب به خدا نوحه‌سرایی شده است

خاطرات سفرش باز تداعی شده است

 

ای برادر به خدا بعد تو غوغایی بود

بر سر رأس تو ای شاه چه دعوایی بود

 

دیدم از دور همه بال و پرت را بردند

دیدم از دور چگونه سپرت را بردند

 

شال بسته‌شده دور کمرت را بردند

ناگهان در دل گودال سرت را بردند

 

اشک می‌ریزم و یاد غم عاشورایم

یاد غارت شدن روسری زن‌هایم


شب های سوم و چهارم و پنجم محرم 1440

    نظر

به نام زیبایش سلام
ابن روز و شبها که دچار بیماری ناشناخته ای که خستگی را فقط به ارمغان آورده شدم تن خسته و پاهای رنجور خویش را به زور عشق حسین به مجالس عزاداری میبرم ،
شب سوم محرم توفیق حضور در مجلس خیابان دانشگاه را داشتم و میهمان یکی از زائران حسین ع بودم شب جمعه بود و دعای کمیل و زیارت عاشورا خوانده شد...
شب چهارم را مسجد خاتم الانبیا شهرک گلستان بودم و امام جمعه ی شهرک هم حضور داشتند مراسم رسمی و خوبی بود...
شب پنجم محرم را سرگردان بین هیئت بوشهری های شهرک گلستان و مسجد الغدیر و تکیه ی ابتدای شهرک استقلال بودم بوشهری ها که زیاد آن شب چنگی به دل نزد... مسجد الغدیر هم که زود تمام شد و ماند برای شب ششم، پس رفتیم تکیه ی سینه زنان عشاق حسینی و ماندگار شدیم ، سبک آن بیشتر عوامانه است...


شب اول و دوم محرم سال 1440

    نظر

به نام زیبایش سلام
هر سال محرم که میشود دلم میخواهد برای دل خودم این طرف و آنطرف بروم..
اما لعنت به شیطان رو سیاه ، همیشه در محرم کار پیدا میشود و شهرستان رفتن و...
امسال شب اول را رفتم هیئتی در شهرک آپادانا کنار بیرون بر دست چین ، بد نبود اما سن شرکت کنندگان پایین بود و به دلم ننشست ، این شد که برای شب دوم تصمیم گرفتم به جای دیگری برم یعنی مسجد بقیه الله شهرک گلستان با میزبانی کانون مصباح الهدایه ، مداحی بسیار زیبا و دلنشینی توسط یکی از مداحان قدیمی شهرک گلستان که پیشتر ایشان را زیارت کرده بودم انجام شد و الحمدلله گذشت. مجلس خوبی بود ، توصیه میکنم سری بزنید.
سال 61 هجری تا 1440 ... دقیقا 1379 سال از واقعه ی کربلا گذشته ولی هنوزم که هنوز است نام حسین دل خیلی را میبرد... کاش بفهمیم همه ی این آماده شدن ها برای مهدیست نه صرفا عزای امام سوم...یا حسین ، شفاعت این نوکر ای پادشه با تو. والسلام


بی غیرتن این مردم دلواپسم آقا جون

برا نامه هاتم گریه کردن ولی بی وفا

الامان از وعده های پوج کوفیان

اینا همه دروغ میگن طرفدارتن

اینا تو فکر کشتن علمدارتن

بی غیرتن این مردم

دلواپسم آقا جون

از برق طلا انگار

کوره همه چشماشون

حسین میا به کوفه کوفی وفا ندارد.