کربلا لبریز عطر یاس شد
نوبت جانبازی عباس شد
بازوانش مرگ را بیتاب کر د
تیغهای تشنه را سیراب کرد
تا کنون عباسها را دیده ای
بوسه ای از دست آنها چیده ای
بنگر این مستان آتش خورده را
بازوان تیر وترکش خورده را
ای صبا از ما بگو با کربلا
ای نماز ما به خاکت مبتلا
تا به کی دور از تودر خود سوختن
چشم بر راه نسیمت دوختن
یا جنون کن راه خود را باز کن
یا مرا آماده پرواز کن
بر سر نی زلف ما را تاب ده
ماهیان را رخصت گرداب ده
آنچنان کن تا نماند بر زمین
از وجودم غیر آهی آتشین