سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

باز...

    نظر

دوباره تنها شده ام ، دوباره دلم گرفته است ، چرا هیچ کودکی به من لبخند نمی زند؟ چرا هیچ غنچه ای به یاد من باز نمیشود؟

و هیچ بارانی از ناودانهای شکسته ی خانه ام عبور نمیکند؟

خدایا : دلم دوباره هوای توراکرده است ، احساس میکنم خیلی بیشتر از قبل از تودورم .خودکارم را از ابر پر میکنم و برایت از باران مینویسم.

به یاد شبی می افتم که تورادرمیان شمع ها دیدم . پروانه هایی را دیدم که از تو خبر می دادند. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم ، دستانم را بگیر

تورا کجا می توان دید؟ در آواز شب آویزهای عاشق؟ در چشمان آهوی رمیده از صیاد؟ در شاخه های یک مرجان قرمز؟

کاش میتوانستم همیشه از تو بنویسم ، دوباره تنها شده ام . دوباره شب و دوباره دلتنگی این دل بی قرار

دلم میخواهد همه دیوارها پنجره بشوند و من تورا در چشمانم بنشانم .

دوباره شب، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابرهای عالم پر نمیشود .

دوباره شب و دوباره یاد تو که این دل تنها را بیدار نگه داشته است .