سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

آنکه جانم بود روزی رفت و جانم را گرفت

    نظر

یک نفر از راه آمد آسمانم را گرفت
بال هایم را شکست و آشیانم را گرفت
همچو پاییزی وزید از ناکجابادی غریب
از بهارم شاخه های ارغوانم را گرفت
زخم ها زد بر تن تنهایی ام، من نیمه جان
خواستم فریاد بردارم ،دهانم را گرفت
تا قدم در شهر چشمانش نهادم ناگهان
با نگاهی آمد و از من جهانم را گرفت
او مرا تا اوج یک دیوانگی پراند و بعد
بر زمینم زد همه تاب و توانم را گرفت!
او مرا گم کرد در انبوهی از نادیدنم
رفت و از چشمان هر ناکس نشانم را گرفت
زندگی یک قصه تلخ پر از اندوه شد
آنکه جانم بود روزی رفت و جانم را گرفت!

از اشعار علی خلیلی