سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

جبهه های جنگ...

    نظر

معشوقی به عاشق خود گفت: تو به سفرها رفته ای و شهرهای زیادی را دیده ای؛ کدام شهر زیباتر
و بهتر است
عاشق گفت: آن شهری که بویی از معشوق دارد.
خیمه های عاشقی در کربلای خوبیها بر پا شده و ذهن من پر می شود از پرستوهای آتش سوار
در وادی حادثه و صدای بال پرواز پلاک های شکسته
و نفس فرشته ها که با آیینه و قران و یک کاسه آب به استقبالشان می روند .
بغض نگاهم می شکند،وقتی خاکریزها از پاهای اشنا می گویند، از پیشانی های شکفته از
حنجره های سوخته و چشمهای مهربان خاک خورده
در امتدادجاده ......
شلمچه ؛ کربلای ایران ؛ یک تیکه از بهشت ؛ غروب دلتنگ و کربلای 5 و ...........از شلمچه نمیدونم
چی بگم نمیدونم از غروبش بگم که خیلی ها نذر میکنند این غروب رو ببینند(ای شلمچه مگر در آسمانت
خورشید سر بریدند که اینچنین غروبت رنگ خون است) ویا خیلی ها که کربلا نرفتند وقتی میرند
شلمچه یه خورده تسکین پیدا میکنند و میرند یه گوشی ای و زیارت عاشورا میخونند؛ یاد حاج حسین خرازی
بخیر یک بار دیگر ، سلام دوکوهه . دوکوهه ، تویک پادگان نیستی ، ، چرا که یاران عاشورایی
سیدالشهدا را به قافله او رسانده ای . دوکوهه در باطن تو هنوز راز این روزهای سپری شده
باقی است ، می دانم؛ اما
دیگر خاک توقدمگاه این کربلاییان آخرالزمان نیست
دوکوهه توخوب می فهمی که من چه می گویم . تو با حاج همت ، با حاج عباس کریمی ، با چراغی ، با دستواره،
با اسکندری، حاج مجید رمضان ، و صدها شهید دیگر انس داشته ای . تو که بوسه بر پای بسیجی ها زده ای ،
تو که با زمزمه شبانه آنها آشنا بوده ای ، تو که نجواهای عاشقانه آنها را شنیده ای تو که معنای انسان را
دریافته ای ، توخوب می دانی که ما چه می گوییم .
ما می دانیم که تو از گواهان روز محشری و بر آنچه ما بوده ایم شهادت خواهی داد . تو ما را می شناخته این
و رازدار خلوت ما بوده ای ؛ روزها و شب ها ، در حسینه ، در اتاق ها ، در راهروها و در زمین
صبحگاهت .
این همه مغموم نباش دوکوهه
فکه‌مثل‌هیچ‌جا نیست‌! نه‌شلمچه‌، نه‌ماووت‌، نه‌سومار، نه‌مهران‌، نه‌طلائیه‌، نه...
فقط سکوت است ؛ سکوتی سرشار از نا گفته ها ؛ سکوتی که نفس همه رو توی سینه حبس میکنه ؛ این
سکوت انگار با همه سکوتها فرق میکنه
فکه‌فقط ‌فکه‌است‌! با قتلگاه‌و کانال هایش‌، با تپه‌ماهور و دشت هایش‌.
قلب‌فکه‌، میان‌کانال‌ِ کمیل‌جا ماند.
چه‌بسیار چشم ها که‌بر خاک‌فکه‌نگران‌ماندند.
چه‌بسیار لب ها که‌در سنگرهای‌فکه‌خندان‌خفتند
چه‌بسیار کبوترها که‌پر بسته‌در فکه‌از کانال ها پر کشیدند
در فکه‌بود که‌هر که‌آرزو می‌کرد چونان‌مادرش‌مفقود بماند،
پیکری‌از او باز نیامد و گمنام‌خفت‌.
طلائیه و گنبد طلایی رنگش و مردانی طلایی
طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای
مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که ول کرد!
قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا
کسی شهید نشده! پس پابرهنه بر خاک مقدسی قدم مینهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا
چه سودایی کردند...
طلائیه سکوت را بشکن و بگو از رازهایی که در دل خود داری ؛ چه احساس حقارتیست در من که توان
شنیدن غصه ها و رازهای تو را ندارم
طلائیه چه حس غریبی داری... دلم برایت تنگ شده...