زمینههای پیدایش شیطان پرستی
اول
پس از رنسانس و برداشته شدن سختگیریهای افراطی و متعصبانه ارباب کلیسا، ناهنجاریهای متعددی فراهم آمد به ویژه گرایش به شیطان پرستی عملاً نوعی نه گفتن و کنار گذاشتن رویکرد کلیسا محوری در طول قرون وسطا بوده است.
و لذا میبینیم مقدسات مسیحیان پسوند شیطانی میگیرند. مانند انجیل و کلیسای شیطانی.
دوم
تلاش برای جایگزینی اومانیسم و نگرشهای تجربه گرایانه را نیز نمیتوان نادیده گرفت، زیرا محوریت دادن به انسان و امیال و لذات او تنها از راه دینهای خواسته و ساخته بشری ممکن خواهد بود و شیطانگرایی بهترین جلوه برای بازگشت به سیاهیها و تاریکیها است.
سوم
رهبری یهودیان به ویژه صهیونیسم نیز در پیدایش و گسترش این فرقه چشمگیر و آشکار است هم از نظر تاریخی و تبارشناسی،شیطانیسم قدیمی و مدرن ریشه در دین یهود دارد و هم از نظر سیاسی و اجتماعی امروزه یهودیت با ابزار و امکانات گسترده به ویژه از طریق دنیای کتاب و سینما تلاش در ترویج همه جانبه این فرقه دارد.
افزون بر اینکه سنخیت میان عرفان یهود یعنی کابالا با پدیده شیطانگرایی به وضوح مشهود است که اشتراک در نمادها مانند پنتاگرام یا ستاره پنجپر یکی از نمونههای روشن آن است.
چهارم
استفاده از شور و انگیزه جوانان به ویژه در کشورهای مسلمان از دیگر مؤلفههای فراگیری این گرایش است. فعالیتها از طریق پارتیهای شبانه، گروههای موسیقی و میهمانیهای دوستانه آغاز میگردد در ادامه با تبلیغ نمادها و مشخصههای ظاهری و در نهایت زمینه آشنایی آنها با اندیشهها و رویکردهای شیطانی را فراهم میکنند، که نمونهای از فعالیتهای داخلی آنان در شبکه سوم سیما تحت عنوان برنامه شوک پخش گردید.
پنجم
علاوه بر موارد پیش گفته که میتوان آنها را عوامل خارجی در ترویج شیطانگرایی نام نهاد، عدم اطلاع کافی از عرفان حقیقی و اسلامی نیز آسیب دیگر پیدایش تمام نحلههای نوپدید است.
از این رو میتوان گفت علاوه بر اینکه دستگاههای تبلیغی و فرهنگی کشور موظف به تبیین ماهیت شوم پدیده شیطانگرایی و عرفانهای نوظهورند باید خود را ملزم به ارائه و ترویج جلوههای زیبا و فطرت طلب عرفان اسلامی نمایند که این از طریق تدوین آثار و نوشتههای روان، دلنشین و قابل فهم عموم و تهیه فیلمهای کوتاه و بلند و راهاندازی سایت و وبلاگهای اینترنتی و برگزاری جلسات در فضاهای علمی به ویژه جهت دانشجویان و جوانان امکانپذیر است.
نتیجه آنکه در اسلام شریعت، طریقت و حقیقت ارکان اساسی حرکت و کمال بشری به حساب میآیند که نادیده انگاشتن هر کدام از آنها باعث خلل در رسیدن به مقصود میگردد. همان چیزی که خلأ آن به ویژه شریعتزدایی در مکاتب وارداتی به وضوح دیده میشود، به قول مولانا، شریعت چراغ، طریقت راه و حقیقت مقصد است و به قول شبستری در گلشن راز:
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقض مغز است
چو مغزش پخته بیپوست نغز است