سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

راهپیمایی 30آبان شیرازیها

    نظر

رئیس جمهور ذوق نکن!!!

 


انزجار مردم فارس از آشوبگران با حضور حماسی در راهپیمایی


جواب بده روحانی !!!


حضور امروز ما تائید بی تدبیری دولت نیست!!!

 دولت بی لیاقت و مجلس بی کفایت، حاصل انتخابه!!!

شعار نده کار کن، تنظیم بازار کن!!!

 

مقصر اصلی بی نظمی، بی تدبیری دولت است.

 «این‌همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده»، «آمریکا در چه فکریه، ایران پر از بسیجیه»  


فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود

    نظر

یکی یکی از راه می‌رسند، یکی چشم تر و دیگری با هق‌هق بی‌امان گریه. آن یکی زیر لب زیارت عاشورا زمزمه می‌کند و دیگری گوشه‌ای سر در گریبان فرو برده و به عکس شهدا که در دست دارد، نگاه می‌کند.

مردی جلو می‌آید و می‌گوید: «چه نام زیبایی؛ شهدای مدافع وطن». مویه‌هایش روایت رفیقی جا مانده از کاروان شهادت  شبیه است: «حاج مرتضی، مرد مومن! قرار نبود تنها بروی. بمیرم، غریب گیر آوردنت». اشک‌ها، نجواها، بهت‌ها و بدرقه‌ جانانه شهدا، قاب‌های نابی فراهم آورده که عکاس‌ها و فیلم‌بردارها را دنبال خود می‌کشد. از این سوی معراج شهدا به آن سو. از مویه‌های مادران شهدا به دست‌های بازی که آغوش خوشامدگویی شده‌اند برای دست به دست با سلام و صلوات تشییع شدن شهیدان ابراهیمی و رضایی.

گلچین کردنی در کار نیست. درها باز بوده و هر کس میل حضور در این محفل معنوی را داشته، خودش را رسانده. «فاطمه ربانی»، «مهیا آسوده» و «زهرا فرخنده» عضو کانال معراج شهدا هستند و آمده‌اند. حمید محمدپور رهگذر خیابان بهشت هم به هوای رفت و آمد مردمی به کوچه معراج، مهمان سرزده این مجلس شده است. دوستان، اقوام و خانواده این دو شهید در آغوش همین مردم تکریم می‌شوند. یکی می‌گوید: «اینها سربازان بی‌ادعای وطن و رهبری هستند. همان از آخر مجلس چیده شده‌ها ...» بغض امان نمی‌دهد. چشمانش می بارد مثل ابر بهار. همسرش هم‌نوا می‌شود: «ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند ...»

از حمله تا رخنه

چند مرد گوشه و کنار ایستاده‌اند و همه جا را رصد می‌کنند. اگر کسی نشانی بپرسد و راهنمایی بخواهد با روی خوش برخورد می‌کنند اما هوشیاری را گم نمی‌کنند. حواسشان هست تا مراسم در امنیت کامل اجرا شود.

هر کس از سراشیبی ورودی معراج به سالن اصلی نزدیک می‌شود، دست خودش نیست. پاهایش قفل می‌شود. حجله دو شهید با تصویرشان خاطره آشنایی را مرور می‌کند؛ مردم این حجله‌گاه‌ها را خوب می‌شناسند همان قفسه‌هایی که در قطعه شهدا، عکس و یادگاری‌های شهدا را توی آن می‌گذارند. رسم همان است؛ شهادت و حجله هم همان. اما چرا مردم آنقدر بی‌تاب می‌شوند؟! زنی میانسال که از اقوام شهید ابراهیمی است، بی‌خبر از ذهن ما پاسخ سؤالمان را می‌دهد، «الهی فدایت شوم، مرتضی جان. روزگاری دشمن حمله می‌کرد حالا رخنه می‌کند، شنیدم ریخته‌اند سرت ...» نمی‌تواند بغض را مهار کند. دختری جوان بازویش را می‌گیرد و می‌برد. پسر جوانی به دوستش می‌گوید: «مردم هیچ وقت این کار را نمی‌کنند. اینها اوباش گماشته بوده‌اند؛ شک نکن». 

همهمه است؛ یکی گفته پیکر شهدا چند دقیقه بعد به سالن مردانه معراج منتقل می‌شود. دختری 8، 9 ساله هول می‌کند: «مامان تو را به خدا زود باش! موهایم را بده توی مقنعه دوست ندارم، «عمو شهیدها» من را بی‌حجاب ببینند. دوست ندارم از من ناراحت نشوند.» اینجا هر کس به طریقی به ضیافت شهدا دعوت شده.

رفیق ما بابای دو پسر بود

بوی گلاب غلبه می‌کند بر بوی اسپند و فضا پر از عطر می‌شود. یکی فریاد می‌زند: «برای شادی روح شهدا بلند صلوات بفرست!» پیکر شهدا وارد سالن معراج می‌شود، روی دوش سربازها. مردم جلو می‌روند و به نیت تبرک دستی به تابوت‌ها می‌کشند. یکی از سربازها گریه می‌کند. یک دست به تابوت گرفته و دست دیگر به صورت. باید از او سؤال بپرسم؛ سربازهای معراج شهدا به دیدن این صحنه‌ها عادت دارند چه شده که این‌طور احوالش دگرگون شده است؟! بماند برای بعد.

زیارت عاشورا به سلام رسیده است. همهمه جای خودش را به همنوایی می‌دهد. مرد و زن، بچه و بزرگ، همدل و همزبان سلام می‌دهند. سرش را تکیه داده به حجله شهدا و آرام جمله‌هایی زیر لب می‌گوید. «قاسم موحدی» حدود 9 سال رفاقت داشته با شهید ابراهیمی. بهت کرده است: «رفیقم را از دست داده‌ام. باورم نمی‌شود گرانی بنزین رفیقم را از من گرفته باشد! خوش به سعادتش که شهید شد. امیدوارم شفاعت کند تا خدا شهادت را روزی ما هم کند.» از جزئیات شهادت این شهید مدافع وطن می‌گوید: «26 آبان وقتی اعتراض مردم به گرانی قیمت بنزین توسط عده‌ای به آشوب و ناامنی کشیده و خشونت‌آمیز شد، نیروها برای برگرداندن امنیت و آرامش اعزام شدند. آقا مرتضی فرمانده گردان امام حسین(ع) ملارد و قبلاً هم در شهریار فرمانده گردان بود. میدان گلهای مارلیک خیلی شلوغ شده بود. عده‌ای حمله‌ور شدند و با سلاح سرد به پهلوی او زدند. رفیق ما پدر 2 پسر بود؛ یکی 7 ساله و آن یکی هم تازه به دنیا آمده بود و 38 روزه است. اشرار شهیدش کردند مظلومانه‌ی مظلومانه.» از جمله معروف دوستش می‌گوید، همان جمله‌ای که هر وقت دور هم بودند می‌گفت: «رفقا، پاسدارها و بسیجی‌ها! هوش و حواستان را به ولایت فقیه جمع کنید.»

بچه ها را سپر خودشان کردند

«علی  ورزدار» داماد خانواده ابراهیمی است. رابطه‌اش با شهید را این‌طور مرور می‌کند: «از بچگی با هم بودیم.» برادر همسرش را این‌طور شناخته: «پاسدار واقعی انقلاب بود. برای زندگی برنامه‌ریزی و هدف داشت و آرزوی شهادت هم همیشه در قلب و زبانش بود.» از احوال آن روز می‌گوید. همان روزی که برای حاج مرتضی شد روز به سعادتِ شهادت رسیدن و برای آن‌ها هجران. «هر وقت برای عملیات می‌رفت با او تماس نمی‌گرفتیم. می‌دانستیم با احساس مسئولیت بالا کار می‌کند و نمی‌تواند پاسخ بدهد. آن روز اما دلم حسابی شورِ رفیق کودکی‌هایم را می‌زد. هر چند دقیقه یکبار با او تماس می‌گرفتم. یکبار صدای شلوغی و همهمه شدید شد. می‌خواست برود جلو و حرف معترضان را بشنوند. اما سر و صداهایی که من شنیدم یک چیز می‌گفت؛ اغتشاش‌گرها اجازه حرف زدن به او نخواهند داد. خواستم برگردد، اما گفت: من باید جلو بروم، حرف مردم معترض را بشنوم. من با گروهی روبه‌رو هستم که بچه را بغل کرده‌اند و سپر بلای خودشان. راست می‌گفت؛ کدام پدر و مادر دلسوز و واقعی حاضر می‌شود کودک خردسال خود را وسط چنین جمع‌هایی بیاورد. این‌ها را رفقایش برایمان تعریف کردند؛ مو به مو. چند وقت قبل هم طبق شواهدی گزارش‌هایی مبنی بر کودک‌دزدی ارائه شده بود.»

بی رحمانه کشتند

مرور ماجرا را ادامه می دهد: «شهید ابراهیمی می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد. بدون سلاح تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت. همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند. یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند. این‌طور حمله کردن به یک فرد بی‌سلاح آن هم وقتی روی زمین افتاده فقط می‌تواند نشانه توحش و وحشت فتنه‌گرها باشد تا مبادا آقا مرتضی جمعیت معترضان را آگاه و با منطق متفرق کند. شکر خدا خون سرخ او سندی شد که چهره واقعی این‌ها را نشان می‌دهد.»  می‌پرسم اگر دستش به قاتلان شهید ابراهیمی برسد، چه می‌کند؟ می‌گوید: «ما احساسی عمل نمی‌کنیم. منطقی کار می‌کنیم. هر چه رهبر دستور دهند و صلاح بدانند.»

دوباره بی عباس شدیم 

از بین جمع مردم جلو می‌آید. با صدای بلند می‌گوید: «مادر، پدر و همسر شهیدان برای دیدار و وداع بیایند جلو تا آنها را کنار تابوت شهدا ببریم.» جمعیت راه باز می‌کند. بین جمع، تعداد مادران، خواهران، برادران و پدران شهدا به ویژه شهدای مدافع حرم کم نیست. قاب عکس پسرشان را کنار عکس 2 شهید مدافع وطن به دست گرفته‌اند. چهره دختری جوان اما بیش از بقیه لنز دوربین‌ها را جلب کرده است. چفیه‌ای منقش به عکس برادر شهیدش دور گردن دارد و تسبیح اشک به چشم. 

از دلیل بی‌قراری‌هایش می‌گوید: «آقا مرتضی فرمانده  و دوست برادرم، شهید مدافع حرم، «عباس آبیاری» بود. خان طومان سوریه شهید شد. آقا مرتضی همیشه گریه می‌کرد و می‌گفت: «دعا کنید برسم به عباس؛ دلتنگم. خودش را جامانده از شهادت می‌دانست. خودش خبر نداشت اما هر وقت او را می‌دیدیم از دلتنگی‌هایمان برای عباس کمتر می‌شد.» صدای خانمی، رشته حرف‌های خواهر این شهید مدافع حرم را قطع می‌کند. «شکوه اقلیما» خانواده شهید نیست، اما به گفته خودش هست: «همه شهدا مثل برادرم هستند. همه شهدا فرزند همین مردم هستند. مردم در زندگی مشکلات دارند. گرانی آزاردهنده است اما مردم هیچ وقت این کار را نمی‌کنند. کار منافقان و اشرار است. مسئولان باید در باره طرح با مردم حرف می‌زدند. خیال مردم را از بالا نرفتن قیمت‌ها راحت می‌کردند. نحوه اجرا و اطلاع‌رسانی این طرح درست نبود. همین باعث اعتراض مردم شد.»

فرمانده، سرباز سربازهایش بود

«مرتضی عاشق بود.» گفتگو با دیگر داماد خانواده ابراهیمی درباره شهید با همین جمله او شروع می‌شود: «عاشق ولایت، انقلاب و شهادت بود.» «امیر بایرامی»، می‌گوید: «آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرمانده‌ای که سربازِ سربازهایش بود. می‌پرسید مگر می‌شود؟! می‌شود. همیشه در عملیات‌ها خودش جلو می‌رفت. نیروهایش را نمی‌فرستاد و می‌گفت فردا باید جواب پدر و مادر شماها را بدهم. آن شب دست خالی، بدون سلاح رفته بود بین جمع. دو دلیل داشت. می‌خواست مردم معترض و عده‌ای که ناآگاه به این ماجرا دامن می‌زدند باور کنند که می‌خواهد حرف‌هایشان را بشنود و سرباز همین خاک و مردم است. دلیل دوم هم اینکه می‌دانست این خشونت‌ها از فتنه‌گرها واغتشاشگرها بر می‌آید نه مردم؛ اوباشی که خودشان را بین مردم جا زده بودند تا حرف اصلی مردم شنیده نشود. به نیروهایش گفته بود. دلش نمی‌خواهد سلاحش به دست این اشرار بیفتد.»

 

فرمانده، مردم را می‌فهمید

از شبهه‌های بی‌امان رسانه‌های آن طرف آبی و مخالف نظام دل پری دارد؛ مثلا همین یکی که یگان‌های ویژه مردم بی‌گناه را سرکوب می‌کنند و مزایای زیادی نصیب شان می‌شود: «خدا نگذرد از سر تقصیراتشان. دستشان به خون مرتضی‌ها آغشته است. برادر همسرم حقوق معمولی و چه بسا پایینی داشت. خودش جنوب شهری بود. شهریار زندگی می‌کرد. زندگی ساده‌ای داشت. تغییرات قیمت و تورم را با پوست گوشت و استخوان حس می‌کرد. اصلا آن روز به‌خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به شهادت رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آن ها لو بروند، تنها بمانند.»

بایرامی از تک پسر خانواده ابراهیمی می‌گوید:‌ «بمب خنده و شادی جمع بود. هر جا آقا مرتضی بود خنده و شادی هم بود. وظیفه‌شناس و دلسوز مردم بود. بنزین ارزش یک قطره خون پاکش را نداشت اما امنیت کشور حتما داشت. قدر این خون‌ها را گذر زمان مشخص می‌کند. آنقدر عاشق انقلاب و ولایت فقیه بود که وقتی رشته مهندسی قبول شد برای پاسدار ماندن و گذراندن دوره‌های پاسداری از آن صرف‌نظر کرد.» بایرامی فوق لیسانس حسابداری است و می‌گوید: «بنزین  کالای اصلی، سوخت و حامل اساسی انرژی است که تغییرات قیمت آن روی قیمت بقیه چیزها اثر دارد. متاسفانه افزایش قیمت آن از تورم بقیه کالاها جا ماند. تغییرات نرخ آن بدموقع و بدون اطلاع‌رسانی کافی و لازم اجرایی شد. به مردمی که از موج جدید تورم‌ها می‌ترسند و اعتراض دارند می‌توان حق داد که امن و آرام نظرشان را بگویند اما حساب آشوبگرها را باید جدا کرد.»

ای کاش مردم...

آنقدر فریاد زده و گریه کرده که دیگر صدایش مفهوم نیست. باید گوشم را به دهانش نزدیک کنم تا واژه‌های کم جان و رمق حرف‌هایش را تشخیص بدهم. اینجا خواهری بی‌صدا شده است. پر از اشک و حسرت از دست دادن یکی یکدانه برادر: «برادرم 195 سانتی‌متر قد داشت. رزمی‌کار  چهار شانه بود. اما موقع حرف زدن و گوش دادن به حرف دیگران خیلی متواضع بود. آن روز نامردها و اغتشاشگران غریب و دست‌خالی گیرش آوردندش.کاش مردم همان موقع صف‌شان را جدا می‌کردند. نه وقتی که دیر شده و کار از کار گذشته است. اگر مردم صف خود را جدا می‌کردند آن 5-10 نفر آشوبگر زودتر معلوم می‌شوند.»

فاطمه ربانی، مهیا آسوده، زهرا فرخنده هم این حرف‌ها را تائید می‌کنند. دختران جوانی که شوق خدمت به شهدا آنها را به این محفل رسانده است. آسوده می‌گوید: «امروز حس کردم همه ما مدیون خون این شهداییم.» می‌گویم رسانه‌های معاند به این جمله او می‌گویند: «کلیشه» ربانی می‌گوید: پس چه کلیشه قشنگی؛ کلیشه‌ای که چشم دشمن را کور می‌کند. 

دیدن فرزند خردسال شهید ابراهیمی بغضی شده که مثل چسب چسبیده به گلوی آسوده، و ربانی وصفش می‌کند. ما راه حضرت زینب(س) را ادامه می‌دهیم. هر چه داریم تقدیم به دین خدا. فرخنده از وظیفه‌اش می‌گوید که درس امروز او شده و روی پلاکاردی گوشه حیات معراج حک: «خواهرم در سنگر حجاب مدافع خون من هستی.»

این یکی بوی یاس می داد

صدای شعر خواندن کودکی می‌آید. صدایی نرم که می‌لرزد. کودکی شعری با مضمون «آرزوی شهادت»‌برای پدرش می‌خواند. برای بابایی که عادت نداشت با چشم بسته شعرهای پسرش را گوش کند. نوزاد 38 روزه و فرزند کوچک شهید ابراهیمی را روی سینه پدر گذاشته‌اند. برادر بزرگ‌تر تازه می‌رود اول ابتدایی. شعرش خوش مغز و کودکانه است. آرزوهای قافیه‌پوش که در هیبت شعر می‌گوید آقا مرتضی زنده است. در بندبند وجود پسری 7 ساله که می‌خواند: «حیف است که من جا مانده‌ام اینجا / عمه سادات باز هم مدافع حرم می‌خواهد ...» آن سرباز را دوباره می‌بینم و باید از او پرسید مگر به دیدن شهدا عادت نکرده است. خودش را این طور معرفی می‌کند: «سرباز صفر. نه از آن صفرها. صفر و هیچ در برابر شهدا. عادت نمی‌کنیم؛ نه! هر کدام از شهدا یک گل هستند و یک بوی ویژه خودشان را دارند. این یکی بوی یاس می‌داد، له شده بود زیر دست و پای اشقیا. شنیده‌ام مداح اهل بیت(ع) بوده است.»

مدافع بیت المال شهید شد

آرام، محجوب و مظلومند. اقوامشان ساکن رشت هستند به همین دلیل اطراف تابوت «شهید مصطفی رضایی» آشنایان کمتر هستند اما مردم سنگ‌تمام گذاشته‌اند. پدر و مادر او صبری آغشته به بهت و ایمان دارند. مادر گاه بی‌تاب گریه می‌کند: «مصطفی تو بگو بعد از تو با دلتنگی‌هایم چه کار کنم؟ نور چشم مادر، چشم امیدم.» گاه با بهت می‌گوید: «پسرم در شهرداری کار می‌کرد. از خدا بی‌خبرها رحم نکردند و شهید شد. رفته بود غذا بخرد و برگردد. به ساختمان شهرداری که حمله کردند، بی‌گناه، شهید شد. یعنی بنزین آنقدر راحت‌ می‌توانست بهانه کشتن جوان من باشد؟ مردم که هیچ وقت طاقت ندارند غم همدیگر را ببینند.» اما ایمانش کم نشده: «خدا یارت مادر. شهادت شهادت است، عاقبت بخیر شدی.»

مردم این ها هستند نه آن ها

پدر شهید رضایی آرام است، آنقدر که رسانه‌های کوردل دشمن اگر فیلم مصاحبه او را ببینند خیال می‌کنند، واقعی نیست. اینجا اما معراج شهدا سال‌هاست، یقین و آرامش‌های غیرجعلی به خود دیده است: «پسرم وظیفه‌شناس بود. آنقدری داشتیم که نیاز نباشد در غربت کار کند اما همیشه با امید و علاقه از آینده حرف می‌زد. از زحمت دادن به کسی و سربار بودن دل خوشی نداشت، کاری بود. آن روز هم می‌خواست از بیت‌المال محافظت کند که بی‌رحمانه شهید شد.»

آرامش پدر یکجا نم اشک بر می دارد. وقتی محبت مردمی را می‌بیند که بی‌آنکه شهید را بشناسند مثل عزیز از دست داده‌ها برایش گریه می‌کنند: «در شهرمان 5 هزار عاشق شهدا منتظر ما هستند. در رشت هم اعتراض شد اما کسی به اموال عمومی لطمه نزد. از نظر من مردم اینهایی هستند که امروز اینجا غریب‌نوازی می‌کنند. آنهایی که پسرم را کشتند را به هیچ‌وجه نمی‌توان مردم جا زد.»

پدر همسر شهید رضایی هم از مهر مردمی می‌گوید، از روزهایی که مردم در جنگ، سیل و زلزله برای هم خون دل خوردند و به هم کمک کردند. مشکلات معیشتی را خوب درک می کند و می‌گوید: «اعتراض مردمی درست بود اما مردم هیچ‌وقت حاضر نمی‌شوند به دیگری ضربه بخورد. شهادت مصطفی‌ها کار مردم نیست. اغتشاش‌گرها مسئول این خون‌های پاک هستند.»


ناامنی بزرگترین مصیبت برای هر کشوری است...

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین
قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوبه‌ی سران کشور، سران قوا اتفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور، و متأسفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد، از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. چند نکته را باید توجه داشت؛ اولاً وقتی یک چیزی مصوبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوشبینی به او نگاه کند، بنده در این قضیه سررشته ندارم یعنی تخصص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند، بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحبنظر نیستم لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم. من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته.
نکته‌ی دوم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن به فلان بانک این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و این‌جور مفاسد را به بار می‌آوردند. این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همه‌ی مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند، از خانواده‌ی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ی خبیث و جنایتکار منافقین، اینها دارند مرتباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق میکنند ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. من عرضم این است هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست.
مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله این مهم است، چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. این مراقبت‌ها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند توجه کنند که میفهمند هم مردم ملتفتند و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیه‌ی ما است، مسئولین کشور هم به وظایف‌شان به طور جدی عمل کنند.


روحانی عصبانی است! چرا؟

    نظر

دولت روحانی در حالی دو سال پایانی عمر خود را سپری می‌کند که رئیس آن، ترجیح می‌دهد به‌جای گزارش میزان عملی کردن وعده‌های خود، به رویارویی با نهادی بپردازد که این روزها در بین مردم، به محبوبیت و کارآمدی شناخته می‌شود؛ شاید همین اشتباه روحانی است که صدای حامیان او را نیز بلند کرده است.

روحانی چرا عصبانی است؟/ اظهاراتی که صدای حامیان رئیس‌جمهور را هم درآورد

گروه سیاسی خبرگزاری فارس ــ دولت حسن روحانی در حالی دو سال پایانی عمر خود را سپری می‌کند که رئیس آن، ترجیح می‌دهد به‌جای گزارش میزان عملی کردن وعده‌های خود، به رویارویی با نهادی بپردازد که این روزها در بین مردم، به محبوبیت و کارآمدی شناخته می‌شود.

شاید همین اشتباه روحانی است که صدای حامیان او را نیز بلند کرده است، تا جایی که حجّت‌الاسلام سیّد محمود دعایی که عادت به اظهارنظر رسانه‌ای علیه دولت ندارد، به خبرنگار فارس می‌گوید: «رئیس‌جمهور نباید مرتکب اشتباه شود و نباید سد راه کسانی شود که در حال حاضر با قدرت و قوت، خدمات ارزشمندی را ارائه می‌دهند».

 

مدیرمسئول روزنامه اطّلاعات در ادامه می‌گوید: «رئیس‌جمهور نباید مرتکب اشتباه شود و نباید سد راه کسانی شود که در حال حاضر با قدرت و قوت خدمات ارزشمندی را ارائه می‌دهند».

این تنها دعایی نیست که با درک واقعیت‌های موجود، به روحانی تذکر می‌دهد که نسبت به قوّه قضائیه مرتکب اشتباه نشود، بلکه دیگر حامی دولت نیز به مخالفت با سخنان امروز روحانی برمی‌خیزد.

 

همچنین محمود صادقی نماینده اصلاح‌طلب فراکسیون امید که اغلب او را به عنوان مدافع دولت می شناسند، در واکنش به اظهارات روحانی می گوید: آقای روحانی! فساد فساد است، چه میلیونی چه میلیاردی؛ به جای فرافکنی با غده‌های فساد در دستگاههای زیرمجموعه خودتان مقابله کنید. بعضی از همکاران شما در هیأت دولت دست‌کمی از همتایانشان در دولت سَلَف ندارند.

 

حجّت مرتجی، از کارکنان خبرگزاری دولت(ایرنا) از زاویه دیگری به نقد اظهارات رئیس‌جمهور می‌پردازد و با انتخاباتی دانستن این سخنان، می‌نویسد: «سخنرانی امروز روحانی بیشتر شبیه نطق انتخاباتی بود. از ‎روحانی در این موقعیت انتظار می‌رود بجای نطق و تهدید به افشا، به اقدام عملی دست بزند. فرصت به سرعت از دست می رود».

ابعاد خطای محاسباتی روحانی در سخنرانی امروز خود، وقتی عیان‌تر می‌شود که به‌یاد بیاوریم که از صدور حکم حبس پنج ساله برای حسین فریدون برادر رئیس‌جمهور به جرم فساد مالی، چند هفته بیش‌تر سپری نشده است. آیا افکار عمومی، لحن تند روحانی خطاب به دستگاه قضا را ناشی از برخورد این دستگاه با برادر خود نمی‌داند؟! به‌ویژه که سابقه خط و نشان کشیدن از سوی رئیس‌جمهور در صورت برخورد با نزدیکانش، هنوز از حافظه‌ها پاک نشده است.

 

محمّد سلیمانی، وزیر اسبق ارتباطات در همین راستا به خبرنگار فارس می‌گوید: «روحانی با این عصبانیتش تأثیر منفی در جامعه می‌گذارد، مخصوصاً این موضوع در افکار عمومی برداشت می‌شود که منشأ عصبانیت رئیس جمهور از دادگاهی شدن برادرش و برادر معاون اولش است»(اینجا). 

سیّد حسین نقوی حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملّی و سیاست خارجه نیز سخنان روحانی درباره برخورد با مفاسد را به چالش می‌کشد و در نطق میان دستور خود می‌گوید:« آقای رئیس جمهور مفاسد اقتصادی در دستگاه‌های جنابعالی اتفاق می‌افتد در شش سال گذشته مبارزه می‌کردید. اگر می‌گویید کشاندن افراد به دادگاه مبارزه با مفاسد اقتصادی نیست شما با مفاسد مبارزه کنید و در این مسیر از برادر خودتان شروع کنید»(اینجا).

دیگر نماینده‌ای که به اظهارات روحانی واکنش نشان می‌دهد حسینعلی شهریاری، نماینده زاهدان در مجلس است. شهریاری که حمله به قوّه قضائیه از سوی رئیس‌جمهور را ناشی از عدم تحقق وعده‌های انتخاباتی دولت می‌داند، می‌گوید: «اینکه آقای رئیس‌جمهور می‌گوید باید با دانه درشت‌ها برخورد شود مگر از برادر آقای رئیس‌جمهور هم دانه درشت‌تر داریم که قوه قضائیه با وی برخورد کرده است»(اینجا).

انتقاد به سخنان روحانی، به چهره‌های سیاسی ختم نمی‌شود. اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل طی نامه‌ای به رئیس جمهور می‌نویسد: «آقای روحانی! دیگر مجالی برای شعار و وعده نیست؛ امروز باید پاسخگو باشید و به جای فعالیت‌های انتخاباتی به ارائه گزارش از عملکردتان بپردازید»(اینجا).

شاید به‌زعم رئیس‌جمهور و مشاوران وی، بهترین راهبرد در مقطع فعلی برای فرار از پاسخگویی، به‌حاشیه راندن مشکلات کشور با طرح موضوعاتی از قبیل رفراندوم، دوگانه‌سازی و حمله به قوّه قضائیه باشد، امّا به‌نظر می‌رسد که این، بهترین استرانژی نیست، چرا که افکار عمومی عملکرد دولت را به قضاوت خواهند نشست و از خود خواهند پرسید که آیا تمرکز و اهتمام به بی‌اثر کردن تحریم‌ها، می‌تواند پایان خوشی را برای دولت حسن روحانی رقم بزند یا جنجال‌آفرینی و فرار از پاسخگویی؟ افکار عمومی به‌خوبی می‌داند که تلاش برای تکمیل پروژه‌های نیمه‌تمام در ماه‌های پایانی دولت، اهمیت دارد یا طرح موضوعات انتزاعی و دوگانه‌سازی‌های کاذب؟

 

کم‌تر از سه ماه از آخرین دیدار هیأت دولت با رهبر انقلاب می‌گذرد و به‌نظر می‌رسد بازخوانی توصیه‌ای مهم خطاب به دولتمردان، یک بار دیگر برای رئیس‌جمهور، ضروری شده است: «از فروع و از حواشی، بجد پرهیز کنید؛ من می‌بینم متأسّفانه -مال امروز و دیروز هم نیست- در غالب دورانها ما زیاد دچار حواشی و فروع بوده‌ایم ... از آنها هرچه ممکن است پرهیز کنید».


چیه همش لعن ونفرین؟

    نظر

میگن این سیل و اتفاقات بد به‌خاطر اینه که ما همش درحال نفرین کردن دیگر کشورها مثل آمریکا هستیم، اینا به خودمون داره برمی‌گرده. این مرگ برآمریکا گفتن ها و...
یکبار برای همیشه می‌خوام به این موضوع خاتمه بدم. من این استدلالو قبول دارم. بله قبول دارم. خیلی عالی. چیه همش لعن ونفرین؟ درود بفرستید.
حالاطبق همین استدلال میریم به سال 50 که سیل و برف و بوران اومد تو ایران، بیش از 4هزار نفر کشته شدن، خیلیه‌ها، کل این سیل‌های هفته گذشته 30نفر کشته نشدن، چهارهزار تا خیلی عدد بزرگیه.
اون زمان بجای مرگ برآمریکا چی میگفتن؟ میگفتن درود بر آمریکا، همه وجودمایی آمریکا...
خب حالا میتونیم نتیجه بگیریم که مرگ برآمریکا گفتن خسارت خیلی کمتری نسب به درود بر آمریکا گفتن داره. حالا اگه اینو بهشون بگی، میگن این چرت و پرتا چیه میگی . کلا هرچی استدلال اونا میارن درسته، برا ما غلط و خرافات و اَخه.
تازه تو اون ماجرای سال 50 شاه و شه‌بانو رفته بودن اسکی. البته این چیزا شایعاته و به تاریخ اضافه شده. شاه رفته بوده مردمو از زیر بهمن دربیاره. شاه خیلیم خوب بوده. مردم حوصله‌شون سر رفته بوده، گفتن یه انقلابی بکنیم، دورهم باشیم یه تنوعی بشه.
فلذا توصیه من به شما جوانان این است که گول این حرفارو نخورید، تاریخو بخونید. خیلی چیزا میاد دستتون
حسین_دارابی


کار باران همین است

    نظر

کار باران همین است؛ می شوید و ...
پاک می کند و ....
آنقدر می بارد ؛
تا دلت برای تابیدن خورشید ؛ تنگ شود!
امّا ....
باران آمـــد ....
و دیگـــر آرامِ جان نبود!!
اینبار آمد و جای غبار،
شادی را از هفت سین هایمان، شُست و با خود بُرد!
می بینی جانِ جانان؟
نظم دنیا آنقدر بهم ریخته ...
که زمین و زمان، به هم رسیده اند!
امـــا ؛
مــا هنوز به دردِ نبودنت، نرسیده ایم!
دیگر زمین بی پناهی اش را چگونه فریاد کند؛
که قلبِ بی دردِ ما، باورَش کند؟
بی پناهیِ زمین که سهل است...
بی پناهی ما را نیز، همه فهمیده اند! جز خودمان.
کاش بعد از این باران؛ دلمان، برای خورشیدِ چشمانت کمی تنگ شود...


سال جدید آمد اما

    نظر

سال جدید آمد اما
ما همان آدم های سال پیشیم
که همچنان دروغ میگوییم ،
پشت یکدیگر بد میگوییم
و هر روزمان را با غرغرهای بیشتری شروع میکنیم!
سال جدید آمد اما آدم های جدیدی نیامدند و ما همچنان در انتظار آمدن آدم های خوب بر روی زمین هستیم
غافل از اینکه خوبی را از خودمان باید شروع کنیم
و هیچ وقت هم زیر بار این مسئله نمیرویم که اگر ما و اطرافمان در بدی غرق شدیم ، حتما مشکل از خودمان است و باید از خودمان شروع کنیم این پروسهء خوب شدن را!
به هر حال سال جدید آمد...
همه به ظاهر خوشحال اند و غرق در گفتن تبریک و شاد باش
امـــــا من همچنان به این فکر میکنم که
کدام سال قرار است به جای لباس آدم ها
کمی شخصیت و فکر آدم ها نو بشود؟


شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

    نظر

هرچند خسته ایم از این حال نیا!
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا
ما خط تمام نامه هامان کوفیست!
آقای گلم زبان من لال نیا
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه چندم است که می خوانی؟
داریم رکورد کوفه را می شکنیم
اللهم عجل الولیک الفرج

نیا