پاکی سپیده
دیر است تا که عشق تو از سر به در کنیم
در انتظار سبز تو ، جان را سپر کنیم
آواز صد پرنده میان سکوت ماست
برگرد تا زدیده ، گل شوق پر کنیم
گفتی صدای پای دلم را شنیده ای
بنشین کز این سرود ، نوایی دگر کنیم
بنشین در ارتفاع شب ای آفتاب من
کز ماجرای تلخ جدایی حذر کنیم
در باغهای آینه ها فصل رنگه است
ما آینه برای تو ، بیرنگ تر کنیم
بالی نمانده تا که ز ویرانه های باد
در بازومان شاخه ی دیگر سفر کنیم
بشنو صدای چهچه ی دیده ی مرا
کز قصه های سینه تو را با خبر کنیم
روزی که دیر نیست ، چو موجی دونده باش
کز ساحلی به ساحل دیگر گذر کنیم
بازآ قدم به مزرعه ی شام من بگذار
کز شبنم لطیف سحر چهره تر کنیم
بادامنی پر از گل شب بو بیا- که ما
از پاکی سپیده ترا بارور کنیم
گزیده ادبیات معاصر - سپیده کاشانی