غزل غربت
کشیده جذبه چشمانت ، مرا به خلوت بیداران
نثار مقدم سبزت باد ، شکوفه های گل باران
خوشم به جرعه ای از آن می ، که در کلام تو می جوشد
کم از کرامت دریا نیست ، نم پیاله هشیاران
چه روزهای غریبی را ، در انتظار تو سر کردیم
طنین غربت ما را داشت ، صدای طبل عزاداران
درون سینه یارانت ، زلال عاطفه می جوشد
و در ادامه یک بیعت ، فتاده دست علمداران
به یمن نام بلند تو ، در این سپیده نورانی
قلم به دست شقایقهاست ، علم به دوش سپیداران
گزیده ادبیات معاصر علیرضا قزوه