سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

من یک مسافرم

    نظر

من یک مسافرم
در کوچه های مضطرب و داغدار شب
در لحظه های ملتهب وزردرنگ صبح
من یک مسافرم
با کوله بار رنج
با غربتی عجیب
بی هیچ آشنا
دستان من تهی است
این جاده هم دراز
پای عبور نیست
شبهای ما به ظلمت خود خو گرفته اند
مهتاب!
مرده است
الا نگاه تیره شب آشنای ماست او بر نگاه سرد زمین حکم میکند
آن آشنا کجاست
آن نرگس سپید
آن قاصد بهار
ای کاش میرسید
بغض فرو نشانده ما
با طلوع او
سرباز میکند
1/3/81
بر گرفته از آثار ارسالی به جشنواره سراسری طوبی