سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

احساسات مجازی

    نظر

نمی دانم چرا اتاقم را فقط برای غمهایم دوست دارم ، فقط برای تنهایی هایم ، وقتی که احساس بی تابی می کنم ، وقتی که از همه چیز خسته می شوم ، وقتی که تا مرز نا امیدی می رسم دست به دامان اتاقم می شوم . همان گوشه آرام خانه و همان گوشه آرام اتاقم ، آنجا که تختخوابی یک نفره که بجای بالش و پتو کتاب و کاغذ های چروک و پاره پاره روی آن ریخته ام . بله همان جا آرام می شوم... سمت راست همان تختخواب بیچاره میز کامپیوترم جاسازی شده ، همان جایی که وقتی خسته ام بی هوا دست به دکمه پاور کیس می زنم و صدای فن کامپیوترم برای احوال مریضم لالایی می خواند . ویندوز که بالا می آید ناخواسته موس را بر روی آیکن اینترنت اکسپلورر می برم و برای آرام تر شدنم دست به دامان وبلاگ غریبم می شوم ... آنجا که خانه ای دیگر است ، شهری دیگر است ، و دنیایی دیگر . کامنت های وبلاگم را که خواندم یا آرام می شوم یا دلتنگ تر ، آنوقت چاره ای ندارم تا روی آدمک خندان مسنجرم کلیک کنم تا در دنیای مجازی روحم را با احساسی مجازی تغذیه کنم ، اما اینها هم جواب گوی دل تنگم نمی شود. نوشته ی بی یار.

پی ام های یاهو مسنجر را نمیبینم...
دیگر کامنت های سایت کلوب را نمیبینم...
خیلی وقت است!
دیگر فرندما ؛ فیس بوک ؛ توییتر ؛ ارزشی ها ؛ سنگری ها!
دیگر همه را تعطیل کردم... خسته شدم... خسته شدم آقا!
آقا امام رضا من دیگه از این به بعد همه چیو میدم دست شما...
آی امام رضا تو رو بحق مادرت . . .
یه نگاهی کن به دل سیاه این کبوترت...
من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی..
برای زیارت حسین منو راهی کنی... امروز _ 25 تیر _ 1391
آخرین بار مشهد ؛
مثه بچه های 3 ساله باهات قهر بودم یادته؟
حتی واسه وداع هم نیومدم یادمه!
آقا حال روزمو که میبینی. . .
خودت یه کاری کن . . . خسته شدم...
منتظر جوابت میمونم امام رضا...گریه‌آور