لبخندهای قدرتمند!
... لبخند میزنم ... روی تمام غصه های دنیا را کم کرده ام! میدانم ... !
من که شکایتی ندارم ...
نه اینکه خوشحالم ...
نه اینکه ...
فقط لبخند میزنم ! چون دلم نمیخواهد این هایی که زندگی را به کام من تلخ کرده اند ..
لبخند بزنند!
دلم نمیخواهد وقتی کسی به چهره ام .. به چشم هایم ... به دستانم خیره میشود ...
تصور کند : باخته ام ... کم آورده ام !
هنوز راه زیادی هست ...
و هنوز راه های زیادی !
چه می شود کرد؟ تو باشی با این همه روز مرگی چه میکنی؟
من که فقط لبخند میزنم !
میخواهم با تمام دنیا به ستیز بر خیزم ...
با تمام دنیایی که دنیایم را نمیپذیرد!
آنها حربه های زیادی دارند ... حرف های زیادی دارند ... و حیله های متفاوتی ...
اما من فقط لبخند میزنم !
غصه هایم را یک جا جمع می کنم ...
خستگی هایم را از چشم های تمام ناظران پنهان میکنم ...
نمیگذارم کسی بفهمد چشم هایم از این همه نامردمی ... چه حالی دارند !
تو هم لبخند بزن ...
کارسختی نیست !
فقط گاهی ... گاهی بغضت می شکند ... گاهی گونه هایت خیس می شود ...
اما آنها دیگر نخواهند خندید !
تو فقط لبخند بزن! (افروز)