سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

آنقدر من شکسته ام

    نظر

جان میدهم از این همه فریاد خانه سوز !
زخمی تر از همیشه ام , زخمی تر از هنوز!
من با تمام ثانیه هایی که خسته ام ....
تنها تر از بهانه هایی که بسته ام ...
شاید دوباره شبی هم قدم زدم ..!
اینبار در عبور حیات و غم عدم ...!
با من بخند که شروع میشود شبی
این بغض سالخورده  ی تکرار بی غمی !
گفتم که باورم کنی .. دردی نبود و نیست!
روزی خطابم میکنند ... "او" یی که بود و زیست !
آنقدر من شکسته ام , آنقدر پیر و زرد ...
آنقدر خسته و خمود و غریب و سرد ...
روزی که " او " هم خطابم نمیکنند ...
این مردمی که حال رهایم نمیکنند ...
لبخند میزنید و من لبخند میزنم!
من از هجوم درد .. از اینجا نمی روم !
نوشته ی وبلاگ اکسیژن مسموم ( افروز )