صـــــد ســـــال پیــــاده
انگـــــار صـــــد ســـــال پیــــاده راه آمــــده ام
انگــــار صــــد سـلســـه کـــوه را روی شـانه های نحیــــفم حمـــل کرده ام
انگــــار هــــزار ســــال پلــــک بر هم نگذاشتــــــه ام
خســـــــته ام ... بدینوسیله من رسماً
از بزرگسالی استعفا می دهم
و مسئولیت های یک کودک
هشت ساله راقبول می کنم!
می خواهم
به یک ساندویچ فروشی بروم
و فکر کنم که
آنجا یک رستوران پنج ستاره است...
می خواهم
فکر کنم شکلات از پول بهتر است،
چون می توانم آن را بخورم...
می خواهم عوض شوم نه عوضی...