از تو بعید بود
از تو بعـــید بود که بر مــن جفــــا کنی
با چشم های خیس من اینگونه تا کنی
بر زخم های کهنه ی قلبم نمک زنی
آرامشم بگیری و طوفـــان به پا کنی
با دست رد به سینه ی سوزان من زنی
یکباره دست ســـرد دلم را رهـــــا کنی
بیمار عشق تو شده بودم به این امید
شاید که دردهای دلـــــم را دوا کنی
تنها ، غریب ، خسته و بی سرپناه من
آیا شـــود مرا به دل خویـــش جـا کنی
مهر و "وفا"ت شهره خاص و عوام بود
از تو بعــــید بود که بر من جفـــا کنی شاعر : هور
وحید نوشت: مخاطب خاص ندارد! بخدا راست میگم.