اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

از تو بعید بود

    نظر

از تو بعـــید بود که بر مــن جفــــا کنی
با چشم های خیس من اینگونه تا کنی
بر زخم های کهنه ی قلبم نمک زنی
آرامشم بگیری و طوفـــان به پا کنی
با دست رد به سینه ی سوزان من زنی
یکباره دست ســـرد دلم را رهـــــا کنی
بیمار عشق تو شده بودم به این امید
شاید که دردهای دلـــــم را دوا کنی
تنها ، غریب ، خسته و بی سرپناه من
آیا شـــود مرا به دل خویـــش جـا کنی
مهر و "وفا"ت شهره خاص و عوام بود
از تو بعــــید بود که بر من جفـــا کنی شاعر : هور
وحید نوشت: مخاطب خاص ندارد! بخدا راست میگم.