اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

رویای یک منتظر (4)

    نظر

ای مهدی! ای بهار انسان¬ها! خورشید، آیینه¬دار روی زیبای توست؛ و ماه، فروغ حُسن خود را از تو وام دارد و چون برآیی خورشید و ماه از خجلت سر در نقاب خاک می¬کشند. این طوفان¬زدگان، سوار بر تخته¬پاره¬ها و گرفتار گرداب¬های هولناک و موج¬های سهمناک، ترا می¬جویند ای کشتی نجات! این گمشدگان برهوتِ تاریکِ سر¬گشتگیِ انسانیت، ترا می¬طلبند، ای ستاره¬ی پرفروغ هدایت! این قلب¬های منجمد و یخ¬زده¬ی زمستانی، انتظار عبور ترا می کشند، ای بهار دلکش جاودان! موج¬های خروشان و سرکش در شوق انتظارت سر بر صخره¬ها می کوبند و کف بر لب می¬آورند سکون و وقار اقیانوس¬ها نشانی از آرامش و متانت قلب تو دارد؛ و دریاها با دلی لبریز از حیات، صبوری را از تو آموخته اند. جویبارها با شتاب از میان دشت¬ها و چمنزار¬ها به سوی تو در تکاپویند و چشمه¬ها به¬نام تو جوشانند. برکه¬ها در حسرت آنند که در کنار آنان لختی بیاسایی و مشتی از آب زلال بر صورت بنوازی تا فخر بر آسمان بفروشند. چمن¬زاران، قدوم مبارک تو را لحظه¬شماری می¬کنند تا فرق خویش را به زیر پایت نثار کنند. ابرهای سفید، باران خود را به تداعی رحمت بی¬پایان تو نثار می¬کنند. و ابرهای سیاه در عزاداری فراقت اشک ریزانند.