نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
نمی خواستم خورشید و ازت بگیرم
نمی خواستم آسمونت ابری باشه
نمی خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گرِِِِِیه باشه بی صبری باشه
آرزوم بوده کــه آسمون تو شبـها
برا تو یه سقف پر ستــاره باشه
روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همه پنجره ها ارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیندیش
خودم آشنای پاییزم و اما
برا خاطر تو از بهار ســرودم
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست...