سخته همه رو ببینم تو رو نبینم...
داشتم میگفتم خیلی سخته همه رو ببینم تو رو نبینم...
ناله میزدم مهدی.. مهدی ... مهدی...
منو به اسم صدا زد توی تاریکی شب!
گفت از کجا میای؟ گفتم کاظمین! زیارت بودم...
دستمو توی دستش گرفت دلم آروم گرفت!
گفت شب زیارته! حیفه زود برگردی!
غم عالم از دلم رفت! چه دست گرمی داشت! غصه از دلم رفت!
چند تا سوال پرسیدم! شنیدم اگر عبادت انس و جن را داشته باشی اگر تمام عمر در سجده باشی..
اگر بین صفا و مروه جون بدی! اما محبت علی «ع» رو نداشته باشی هیچی برات نمینویسند درسته!؟ آقا سری تکان دادند بله محبت جدم علی تعیین کننده است!
رسیدم کنار صحن! آقا گفت شما زیارتنامه بخون! گفتم من؟ در محضر شما؟ (هنوز نفهمیده ایشون امام زمان هستن)
شروع کردم بخوندن زیارتنامه السلام علیک یا رسول الله.. تا رسید به نام امام زمان! گفتم السلام علیک یا بقیه الله . . . فرمود: علیک السلام...
بیا تا گویمت شرح جدایی حدیث صبر و سوز و بی نوایی
تو خود گفتی که سوی تو من آیم ، ولی ترسم بمیرم تو نیایی...
الهی العفو... الهی العفو.. باالحجة بن الحسن العسکری.