اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

گفتم که بدانی ... همین.

    نظر

سلام آقا جان... چند ماهی است حال ما زیادی خوب است!
از دل من خبری نیست هنوز. . . نگران نشو آقا..
حال ما خوب است خوبتر از آنچه تصور کنی...
ما خاطرات تلخمان را با چند دانه شکلات عوض کرده ایم!
چه بگویم که اینروزها همه ی مارکت ها شکلات را هم تلخ میفروشند!
همه جا پر شده از شکلات تلخ!
گله مندیم ! اینجا همه گله دارند! شاکی اند ، از خودشان و دیگران!
اما بنظر من آنها که از خود شاکی اند و دلشان پیروزترند!
اما حرف من چیز دیگری است! فلسفی میشود ، کمی..
دلم از من شکایت کرده! به کی؟ نمیدانم . . . هر روز تهدید میکند!
که شکایت میکند از من! آقا جان بداد من برس که زردیم و پژمرده!
زار و درمانده و بدبخت منم مهدی جان دست لرزانم از این قصه حکایت دارد
نیمه شبهای فراغ تو، خدایی سرد است
آقا دستم میلرزد و بدنم سرد است! شاید هوا خیلی سرد باشد اما...
آقا جان مولای مهربان من ، من خیلی خوشبختم که تو را مولای مهربان خطاب میکنم!
یا اینکه در دل شب با تو حرف میزنم...
هرچند این قلم شش ماهی میشود که خموش است!
گاه عکس سید با لبخند شیرینش تلخی هایم را میبرد،
آقا جان دلمان بس بی قرار توست!
نه برای دلتنگی نه برای آمدنت، برای بد عهدی هایمان!
بقیه را میگذارم برای شبی دیگر، بی خوابی دیگر و بی قراری دیگر..
جانتان بس چه وحید است و طرید است و فرید
ایها المنتظران، جای ِ خجالت دارد
جای خجالت برای من و همه ی کسانی که ادعای شیعه بودن داریم..
خودم حال دلم را نمیدانم ... والا برایت میگفتم چقدر دلگیرم...
من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط.