اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

موج سرما

    نظر

کل مسیر را در دلش احساس غریبی کرد و دم نزد..
آخر همان که قرار بود بیاید نیامده بود..
و او فقط تهمت می شنید تهمت نوشته هایش را!
که مگر منتظر که بودی؟ با که قرار داشتی؟
با همان چهره ی غمگین فقط با چشمهایش نگاهی کرد و گذشت..
دنیایتان با همه ی قشنگی هایش برای خودتان.
به کلبه ی احزان خودش پناه برد و دلش سبک تر شد
نوشت از سرما از برف از باران آنقدر خواند و نوشت
الهام گرفت از این شعر از آن شعر تا کمی شاید آرام گیرد دلش!
آخر این روزهای سرد زیادی دلش بهم میریزد!
بخدا با هیچکس نیست! که بگوییم رابطه همین است دیگر!
این بیت شعر را با خودش زمزمه میکند:
بهم ریختم مثل دریا زمانی، که موج رو به کام خودش زهر کرده!
بهم ریختم مثل آتشفشانی که با هرچی غیر از خودش قهر کرده!
میگن عاشقا بارون رو دوست دارن؛ ولی من یه چیزی رو هیچوقت نگفتم!
چه بارون بباره چه بارون نباره ؛ با هر اتفاقی بیادت می افتم.