قرنی که دانش حاکم است!
کاش میشد زندگیم رو امانت بزارم پیش یکی و برم ...
یا نه.. اصلا کجا رو دارم برم؟
خدایا میشه کل چیزایی که دادی رو ازم تحویل بگیری برگردم؟
من مسافر خوبی واسه دنیا نیسم بزار برگردم پیش خودت!
ناشکر نیستم، خیلی بهم دادی بیش از حقم شاید..
اما همه رو بدون لبخند تو نمیخوام!
من مال دوری از تو نیستم.. بدون تو ثانیه هام عذابه..
همه ی دنیا رو هم بهم بدی و ذکرتو ازم بگیری...
بازهم شبها میشینم اشک میریزم !
این دنیا روح گرسنه منو سیر نمیکنه!
مرحم زخمهای روح من تویی.. قرار من تویی...
وحید: مسافر شهر غمی غریبی مثل خودمی..
دوست داری درد دل کنی دلت گرفته از همه..
غریبه توی غربت ؛ نگی چی شد محبت؟
بگی میگن دیوونه است حرفاش چه بچه گونه است!
اینجا دانش حاکم است!
دانش! علم... تکنولوژِی...