اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

حکایت تلخ ما آدمها

    نظر

ماهی هی میخواست یه چیزی بهم بگه .
تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش ...
نمیتونست بگه . دست کردم تو آب درش آوردم 
شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو .اینقد بالا پایین
پرید خسته شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه
دوباره بندازمش تو آب
ولی الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فک کنم بیدار
شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب ...!
خدا کنه مصداق این صاحب ماهی ما نباشیم..
بعضی وقتا محبت کردنمون هم محبت نیست!اصلا!