اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

سلام آقا ؛ فدای تو

    نظر

به نام زیبایش سلام
گفتم که فراق را نبینم ؛ دیدم
آمد بسرم از آنچه میترسیدم
سلام آقا ...
وحید فدای تو!
نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم!
عزیزم ؛ نازنینم کی میایی؟
بهار اومد ؛ گل اومد ؛ سنبل اومد...
تو ای زیبا نگارم کی میایی؟

سخته بر من عید 93 هم بزور لبخند بزنم و بگم عیدتون مبارک!
سال خوبی داشته باشید! مگه میشه بدون شما؟

بدون شما؟ سال خوبی نخواهم داشت!
این نوشته ها برای دیدار نیست! برای آمدنت نیست!
فقط اگر نمی آیی صبری بده ... مثل یعقوب که از انتظار خسته نشد
دلتنگی هایم برایت سودی دارد یا نه نمیدانم!
اشکهایم فایده دارد یا نه نمیدانم!
نوشته هایم را میخوانی یا نه نمیدانم!
میخوانی وگرنه برایت نمینوشتم!
آی آقا شما درست میگفتید..
لابد میپرسید که تو شیعه ای؟
تو حاجی هستی؟ تو مداحی؟ تو از مهدویت مینویسی...
آه ... آه اینهمه... چرا اینقدر در عین فقیری عاشق میشویم؟
شاید ما هم کلاف نخ را آورده ایم برای خریدن یوسف!
من ضرر نمیکنم اگر عاشقت باشم! من ضرر نمیکنم اگر منتظرت باشم!
آقای من ؛ مولای من ؛ سرور من! صادقانه بگویم.. اگر خودت خریدارم نشوی
از دست میروم و برای تو خوب نیست منتظرت اینگونه ضایع شود!
دیروز تولدم بود و مثل لحظه ی تولدم بی تاب شدم...
سالها میگذرد و من هوای برگشتن بسوی معبودم را دارم
و این جز به دعای تو ممکن نمیشود...
من الله توفیق. 19 اسفند 92