خدا مشتاق ماست
اگر توبه کنی پرونده ات را از صفر شروع می کند که انگار شتر دیدی ندیدی! نه اشتباه گفتم ؛ ببخشید ؛ وقتی توبه می کنی همه خرابکاری ها و علف های هرزت را به دسته گل های خوش بو تبدیل می کند دلش برای تو می تپد که یک روز برگردی عذر خواهی می کنی تو را در آغوش می گیرد بد ادایی می کنی نازت می خرد کالای بنجل وجودت را تحویل او می دهی کیمیا می کند هفت مرتبه او را به اسم زیبای "ای مهربان ترین مهربانان" صدا می کنی جواب می دهد چه کسی مرا به این نام صدا کرد منم ارحم اراحمین خرامان خرامان به سویش میروی با شتاب به سویت می آید ؛ نازت می خرد ، عذرت می پذیرد ، سرت در آغوش می گیرد ، خطایت جبران می کند و همیشه درب خانه اش به سویت بازِ باز است و منتظر: بنده ام بر می گردد؟ چه قدر مشتاق شنیدن صدای اویم ، که اگر رفتگان درگهم می دانستند چه قدر دلم برایشان تنگ شده و چه قدر مشتاق شنیدن صدایشان هستم هر لحظه از شوق جان می دادند! و من در برابر این همه مهر بی منت فقط اشک می ریزم ، تو را گم کرده ام مهربانم. . .