به درک...!
راضی ام من به رضایت، همه دنیا ، به درک ! ماهی ام ، هر چه که دور است ز دریا به درک!
هر که رفته است فدای تو و یک لبخندت تا تو هستی همه کس جز تو خدایا به درک!
من "ندارم" سر دارا شدنم هیچ نبود آنکه داراست رسیده است به سارا ! به درک!
من که امروز خوشم با تو و چشمت ای عشق غم آن را که گذشت و غم فردا به درک!
یوسف از شرم تو تا ظلمت زندان رفته است قلب غمگین و دل تنگ زلیخا به درک!
من تو را خواسته ام هر چه بهایش باشد شده ام خسته و درمانده و تنها به درک !
گر چه عمری است که مجنون صفتم اما باز پای عشقت که بیفتد من و لیلا به درک!
طاقت دوری تو در من بی طاقت نیست گندم و وسوسه و جنت و حوا به درک!
هر چه تاوان رسیدن به تو باشد ، باشد! حاضرم با تو بیایم به خدا تا به درک!
شاعر: خلیلی.