اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

قسمت دوم سخنان شهید چمران پیرامون انقلاب

    نظر

امام زمان نمی‏خواهد هنگامی ظهور کند که مجبور شود همة انسان‏ها را از دم تیغ بگذراند. او هنگامی ظهور می‏کند که مردم دنیا به آن درجه آگاهی، رشد و تکامل رسیده باشند که فساد اجتماعات و سیستم‏ها و حکومت‏ها و طاغوت‏ها را فهمیده باشند، درک کرده باشند و آماده شوند که نظام ملکوتی او را بپذیرند، تسلیم او شوند، با عدل و داد، خود را هماهنگ کنند.
شما تصور می‏کنید که اگر کسی امروز بخواهد در این سرزمین عدل و داد را اجرا کند اکثریت مردم ما از او راضی خواهند بود؟ کلاً و حاشا. علی(ع) را در نظر آورید. آیا مردی بزرگتر از او می‏توان در تاریخ سراغ گرفت؟ کسی که توانست به عنوان مظهر اسلام، به نام رمز انسانیت و بزرگترین میوة این جهان وجود، تجلی کند و به مدت پنج سال حکومت عدل و داد خویش را به طور عینی و تحققی، برای عالمیان به اثبات برساند. اما دیدید که مردم روزگار او را درک نکردند. با او به مخالفت برخاستند. جنگ‏ها به راه انداختند. با او مبارزه‏ها کردند. مگر طلحه و زبیر از اصحاب بزرگ پیامبر نبودند؟ پرچم‏دار اسلام نبودند؟ اینان کسانی بودند که علی(ع) را به زور بر منبر نشاندند و با او بیعت کردند. اما به سرعت از دور علی(ع) متلاشی شدند، زیرا دیدند که با عدل و داد او نمی‏توانند زندگی کنند. سخت است، ناگوار است.
شما شنیده‏اید که طلحه و زبیر در جلسه‏ای با علی(ع) گرد می‏آیند و در آن جا شمعی در وسط خیمه روشن بود. هنگامی که طلحه و زبیر به مشائل شخصی و امتیازات فردی اشاره می‏کنند، علی(ع) فوت می‏کند و شمع را خاموش می‏نماید. آنها اعتراض می‏کنند که: چرا شمع را خاموش کردی؟ ما با تو سخن داریم! علی(ع) می‏گوید: تا آن جا که دربارة امور مسلمین سخن می‏گفتید حق داشتید که از نور این شمع استفاده نمائید. اما هنگامی که به مسائل شخصی می‏پردازید اجازه ندارید که از روشنی این شمع کوچک استفاده کیند. این درسی بود که علی(ع) می‏خواست به آنها بدهد. طلحه و زبیر انتظارها داشتند، می‏خواستند به حکومت برسند، می‏خواستند امتیازات بسیار برای خود کسب کنند، فکر می‏کردند که آنها وزرای دست چپ و دست راست علی(ع) هستند و علی(ع) می‏آید بیت‏المال مسلمین را به دست آنها می‏سپارد، و علی(ع) می‏خواست به آنها بگوید و بفهماند که حتی از یک شمع نمی‏گذرد. چگونه حاضر است که بیت‏المال مسلمین را بدست آنها بسپارد؟ از فردای آن روز می‏بینید طلحه و زبیر به دور عایشه جمع می‏شوند و جنگ جمل را به راه می‏اندازند و چه جنایت‏ها و خیانت‏ها و خونریزی‏ها که بوجود می‏آید!
بیشتر بگویم، علی(ع) مدت 25 سال خانه‏نشین شد، مدت 25 سال در کنج انزوا بسر برد، درحالی که بزرگترین رهبر اسلام، رمز انسانیت، و قرآن ناطق بود. کسی که می‏توانست این رسالت مقدس را بهتر از هر کس دیگری پیاده کند، 25 سال در سکوت و انزوا بسر برد. چرا چنین کرد؟ آیا او احساس وظیفه نمی‏کرد که به میدان بیاید و این دشمنان را به یک ضربت از میدان بدر ببرد؟ آیا علی(ع) از کسی وحشت داشت؟ به هیچ‏وجه. علی(ع) از کسی نمی‏ترسید و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‏کرد. اما مشکل علی(ع) این بود که در این مدت 25 سال طرفدارانی نداشت. او می‏دانست که این انسان‏ها، عدل و داد او را تحمل نمی‏کنند، جز عماریاسر، ابوذرغفاری، سلمان فارسی و چند نفر انگشت‏شمار، کس دیگری از علی(ع) طرفداری نمی‏کرد. حتی پس از وفات نبی‏اکرم(ص)، هنگامی که عده‏ای از انصار و مهاجرین در سقیفه جمع می‏شوند و ابوبکر را برمی‏گزینند، عده‏ای به سراغ علی(ع) می‏روند که چرا قیام نمی‏کنی؟چرا حق خود را نمی‏‏گیری؟ چرا از زیربار مسئولیت شانه خالی می‏کنی؟ علی(ع) در جواب آنها می‏فرماید که: اگر طرفداران من 25 نفر می‏شدند، قیام می‏کردم و خلافت را به دست می‏گرفتم و این رسالت مقدس اسلامی را پیاده می‏نمودم. اما می‏دانست که 25 طرفدار ندارد. مردم آن روزگار این آمادگی را نداشتند که علی(ع) را که مظهر عدل و داد است، تحمل کنند و او مجبور می‏شود که 25 سال خانه‏نشین شود. در این مدت 25 سال قلبش جریحه‏دار بود. از ناراحتی مسلمین و شکنجه‏هایی که بر آنها می‏رفت رنج می‏برد، درد می‏کشید. آنچنان نبود که روزگار آرام و راحتی داشته باشد، دلش خوش باشد، در خانه‏اش آرمیده باشد. او کار دیگری نمی‏توانست بکند. بنابراین 25 سال سکوت می‏کند. تازه بعد از 25 سال می‏بینید، هنگامی که به خلافت می‏رسد، نزدیک‏ترین دوستانش علیه او شمشیر می‏کشند.
شش هزار نفر از خوارج از کسانی که جای مهر بر پیشانی آنها پینه بسته بود و اکثر آنها قرآن را از حفظ داشتند، علیه علی(ع) شمشیر می‏کشند. بنابراین می‏بینیم که مردم آن روزگار نمی‏توانستند حکومت و رسالت اسلامی را تحمل کنند. به درجه تکامل نرسیده بودند. رشد و آگاهی نداشتند. این تغیر و تحول نفسانی در آنها بوجود نیامده بود، و بنابراین علی(ع) را نمی‏پذیرفتند و علی(ع) به همین سبب خانه‏نشین می‏شود.
در زمان ما نیز چنین حقیقتی جاری است. امام مهدی(عج) حاضر است، اما مراقب اعمال و رفتار ماست، اما متأسفانه افراد ما به آن درجه از رشد و تکامل نرسیده‏اند که بتوانند عدل و داد او را تحمل کنند، بتوانند نظام اسلامی او را تحمل کنند، بتوانند نظام اسلامی او را پیاده کنند. در احادیث شنیده‏اید که می‏گویند سیصدوسیزده نفر از کادرهای کارکشته متقی و پرهیزکار لازم است بوجود بیاید تا امام ظهور بفرمایند. ما منتظریم که این سیصدوسیزده نفر بوجود بیایند. از خانه‏نشستن و خوابیدن، نمی‏توان کادری متقی و مؤمن و مدیر و مدبر بوجود آورد. در خلال این انقلاب‏ها، این کشمکش‏ها، این مبارزه‏های، یک چنین انسان‏هایی بوجود می‏آید. انسان‏هایی که هر یک از آنها بتواند کشوری را، قطعه‏ای از این سرزمین را اداره کند و درست اداره کند، براساس عدل و داد اداره کند. امام منتظر این سیصدوسیزده نفر است.
شما می‏دانید که این سیصدوسیزده نفر باید هر یک از آنها فقیه و مجتهد باشد. در روزگار ما عدة فقها و مجتهدین بسیارند. ولی باید فقها و مجتهدینی باشند که بتوانند کشوری را اداره کنند، و بازهم می‏دانید که در روزگار ما از دولت‏مردان، کسانی که اهل اداره‏اند، مدیرند، زیادند، ولی اینان متقی و پرهیزکار نیستند، فقیه و مجتهد نیستند. باید آنقدر پیش برویم که دولت‏مردان ما مجتهد و فقیه ومتقی و پرهیزکار شوند. و از طرف دیگر مجتهدین ما نیز اهل مبارزه و فداکاری و دولت و مدیریت گردند تا سیصدوسیزده نفری که دارای تمام خصوصیات لازم برای اداره یک کشور است بوجود آیند. هنگامی که اینان بوجود بیایند، امام حجت ظهور می‏فرماید و به کمک آنها دنیا را پر از عدل و داد می‏کند. هنگامی که فریاد او از مکه بلند می‏شود، به خانه کعبه تکیه می‏کند و فریاد برمی‏آورد: «اناالقائم‏المنتقم». و ندای او در سرتاسر دنیا منعکس می‏شود و مشتاقان راهش از همه اطراف دنیا به سوی او سرازیر می‏شوند.
البته باید بدانید که این سیصدوسیزده نفر کادرهای اداره‏کننده هستند. به آن معنی نیست که طرفداران او فقط سیصدوسیزده نفرند. اینان مسئولین بزرگ و کاردهای قوی هستند که امور مملکتی را اداره می‏کنند. اما در آن روزگار همة مردم، همة محرومین و مستضعفین دنیا، به آن درجة از رشد و آگاهی رسیده‏اند که وجود او را لمس می‏کنند و مثل پروانه به دور شمع وجودش می‏گردند و سیل‏آسا از همه اطراف و اکناف عالم به سوی او سرازیر می‏شوند. مردم دنیا به آن درجه از رشد رسیده‏اند که از تمام نظام‏های موجود خسته شده‏اند. از شرق و غرب، از همه حکومت‏ها، از همة طاغوت‏ها، بریده‏اند و بنابراین آمادگی دارند که خود را در اختیار امام حجت قرار دهند و با تمام وجود خود در راهش فداکاری می‏کنند. بنابراین تصور نکنید که فقط سیصدوسیزده نفر به حمایتش برمی‏خیزند. جز عده‏ای قلیل که مغرضین عالمند، مستکبرین عالمند، بقیه عالم ندای او را لبیک می‏گویند، به دنبال او می‏روند و همچنان که گفتم او نمی‏آید که همة مردم را از دم تیغ بگذارند. اگر قرار بود که بلایی از آسمان نازل شود و همه مخالفین خدا را نابود کند، این در قدرت خدایی بود که هر لحظه اراده بفرماید، همچنان که در زمان موسی(ع) کرد، در زمان نوح(ع) کرد، در زمان دیگران انجام داد، در زمان ما نیز چنین بلایی از آسمان نازل کند و همه ضدانقلاب و طاغوتیان و ابرقدرت‏ها و صهیونیست‏ها را نابود نماید. اما فلسفه خدایی این چنین نیست.
خدای بزرگ می‏خواهد که انسان‏ها را ارشاد کند، هدایت کند، تغییر و تحول نفسانی بوجود آورد، و همه این مبارزات و همة این انقلاب‏ها به این خاطر صورت می‏گیرد. زیرا اگر قرار بود که خدای بزرگ با امام حجت بیاید و همه مخالفین را نابود کند، آنگاه وظیفة این سیصدوسیزده نفر چه می‏شد؟ آنها کار بزرگی انجام نمی‏دادند. اگر درحال حاضر در کشور ما، یا در دنیای ما، دشمنانی مثل ابرقدرت‏ها، مثل صهیونیسم، مثل طاغوت و مثل عمال داخلی آنها وجود نمی‏داشتند انقلاب ما ارزشی نمی‏داشت. انقلاب ما آنگاه ارزش دارد که در مقابل بزرگترین قدرت‏ها، در مقابل عظیم‏ترین ابرقدرت‏ها، می‏ایستد و رسالت مقدس اسلامی خود را ارائه می‏دهد و با آنها می‏جنگد و مبارزه می‏کند. در این صورت است که کار ما و فداکاری ما ارزش پیدا می‏کند. بنابراین امام زمان نمی‏خواهد که همة مردم را از دم تیغ بگذراند. باید این تغییر و تحول بوجود بیاید. بنابراین کسانی که فکر می‏کنند باید در گوشه‏ای بخوابند تا امام زمان ظهور بفرماید و دنیا را از عدل و داد پر کند، سخت در اشتباهند. مردم باید بیشتر بکوشند، بیشتر مبارزه کنند، این تغییر و تحول نفسانی را هرچه سریع‏تر، در روح خود، و قلب خود بوجود بیاورند تا ظهور حضرتش را تسریع کنند. اما شما بدانید که امام حاضر است و ناظر همة اعمال شماست.
این جوانانی که در اینجا نشسته‏اند یا پاسدارانی که حرف مرا گوش می‏دهند می‏توانند توجه کنند، مثالی می‏زنیم ساده و مختصر. هنگامی که فرمانده قوا در جبهه جنگ وجود دارد و رشادت و شجاعت و فداکاری سربازان خود را نظاره می‏کند، آن سرباز با همه قوای خود می‏جنگد، مبارزه می‏کند، می‏خواهد خود را در مقابل فرمانده نشان دهد. شما تصور کنید که این جوانانی که مثلاً در کردستان می‏جنگند، در آن کوه‏ها و تپه‏ها با ضدانقلاب روبه‏رو می‏شوند، اگر تصور کنند که امام امت ما بر بالای تپه ایستاده است و شاهد مبارزات آنهاست و اگر کسی از آنها به خاک شهادت بیافتد، او جسد خون‏آلودش را در آغوش می‏کشد و بر او فاتحه می‏خواند. اگر چنین تصوری برای سربازان، برای پاسداران بوجود بیاید، خواهید دید که به چه قدرتی، با چه شجاعتی، با چه فداکاری، مبارزه می‏کنند و چگونه دشمن را متلاشی می‏نمایند. این حقیقتی است که هر کس که در صحنه نبرد بوده است می‏تواند آن را بطور عینی و تحقیقی ببیند و لمس کند. اکنون توجه کنید اگر بگویند به جای امام امت، امام حجت(عج)، بر بالای این تپه ایستاده است و مبارزات شما را می‏نگرد، و اگر یکی از شما به خاک شهادت درغلتد، این امام می‏آید و بر رخ شما بوسه می‏زند و شما را در مقابل خدای بزرگ شفاعت می‏کند. هنگامی که کسی به این اعتقاد و به این التزام برسد منقلب می‏شود، واژگون می‏شود، معجزه علق می‏کند، حماسه‏ها بوجود می‏آرود و این حقیقتی است، و فلسفة غیبت و امام غایب، این حقایق غیبی را برای ما بوجود آورده است که ما بدانیم و وجودش را لمس کنیم، و در فکر خود و در قلب سربازان را و پاسداران را می‏نگرد، بلکه شاهد همه اعمال ماست، همه کارهای ما را نظاره می‏کند، همه خوبی‏ها و بدی‏ها را می‏بیند و می‏داند، آن کسی که در راه خدای بزرگ مبارزه می‏کند، امام دوازدهم(عج)، شاهد اعمال او است، مراقب او است، و او را هدایت می‎کند و او را لحظه‏ای به خود نمی‏گذارد.
شما در احادیث شنیده‏اید که اگر زمانی بیاید که رهبر اسلامی، ولی‏فقیه، مجتهد جامع‏الشرایط، دچار خطایی شود که در اثر خطای او به مسلمین و به رسالت اسلامی خسارتی بزرگ وارد بیاید، امام زمان خود را به تربیتی می‏نمایاند، و آن فقیه و آن رهبر را آگاه می‏کند و به راه راست ارشادش می‏نماید. امام حجت پیروان خود را رها نکرده است، به دست هوا نسپرده است، مراقب آنهاست. اگر ناراحتی به آنها برسد، قلب او را شکنجه می‏دهد، اگر خونریزی بناحقی انجام بگیرد ناراحت می‏شود، مراقب است و با تمام وجود خود می‏کوشد که این تغییر و تحول نفسانی را در این ملات و در این مردم بوجود بیاورد، تا زودتر و سریع‏تر به حد تکاملی خود برسد.
این مثال کوچک را برای آن زدم که اگر جوانان ما تصور کنند، و معتقد و ملتزم شوند، وبر خود بقبولانند که امام زمان شاهد است، حضور دارد، در میان آنها زندگی می‏کند، اعمال آنها، رفتار آنها، زندگی آنها، فداکاری آنها، مرگ آنها و حیات آنها تغییر کیفی پیدا خواهد کرد و چه بسا جهش بزرگی در حرکت تکاملی جوانان ما به سوی مدینة فاضله بوجود بیاید. این خاصیت بزرگ متأسفانه جوانان ما، و اجتماع ما از دست داده‏اند. شاید برای لحظاتی یا روزهایی به وجود مبارکش فکر می‏کنند و بعد او را فراموش می‏نمایند. آنها امام زمان را به صورت اسطوره‏ای در تاریخ می‏شمارند. همچنان که علی(ع) آمد و رفت، و همچنان که حسین‏بن‏علی(ع) به شهادت رسید و تاریخ او به پایان آمد، امام زمان را نیز مثل امامان دیگر، اسطوره‏ای در تاریخ به شمار می‏آورند، که این غلط است، اشتباه محض است. امام زمان حضور دارد و وجود دارد و مراقب اعمال و حرکات ماست، و هرچه را که می‏کنیم، هر عملی را که انجام می‏دهیم، او می‏بیند و می‏شنود و آن روزی که مردم ما با این اعتقاد برسند و این را لمس کنند و درک کنند، بزرگترین جهش‏ها در راه تکامل، در زندگی آنها بوجود خواهد آمد. این بزرگترین قدم برای تسریع ظهور حضرت حجت می‏باشد. براساس همین فلسفه است که مکتب تشیع برای همیشه یک آرزوی بزرگ در قلب خود می‏پروراند. این آرزوی مقدس، ظهور حضرت حجت، و ریشه‏کن کردن ظلم و ستم از این عالم و سیطرة عدل و داد بر این جهان است.
بگذارید مثالی بزنم که قضیه را ساده‏تر کند. هرکس در زندگی خود آرزویی دارد و براساس این آرزوها می‏توان شخصیت او را شناسایی کرد. افرادی هستند که آرزوهای زیادی دارند. هم‏اکنون اگر از یکایک شما بپرسند، هر یک برای خود آرزویی دارد. جوانی که به مدرسه می‏رود آرزو دارد که نمره‏اش مثلاً بیست باشد، قبول شود. کسی که به دانشگاه می‏رود، آرزو دارد هر چه زودتر مهندس شود. کسی که در صحنه نبرد است آرزو دارد پیروز شود، دشمن را به زانو درآورد. ملت ما آرزو می‏کند که انقلابش به پیروزی نهایی برسد. هر کس در زندگی خود آرزو می‏کند و این آرزوها فراوان است، و باید بگویم که این آرزوها یکی از محرک‏های اساسی انسان در فعالیت‏های روزمره اوست. انسانی که آرزو نداشته باشد می‏میرد. انسانی که طلب و خواسته‏ای ندارد یعنی مرده است، بجز افرادی که در آخرین مراحل تکامل، وجود دارند و خواسته آنها همان آرزویی خدایی است که وارد آن بحث نمی‏شوم. ولی انسان‏ها عادتاً آرزوهایی دارند که براساس این آرزوها می‏توان شخصیت آنها را شناسایی کرد.
بگذارید مثال دیگری بزنم کمی جنبة شوخی هم داشته باشند، و آن اینکه یکی از تجار بزرگ و سرمایه‏داران بزرگ، همسایة یک روحانی عالیقدر بود. این روحانی از او می‏پرسد: ای مرد! ای مرد ثروتمند! تودر این دنیا چه آرزویی داری؟ می‏گوید من فقط دو آرزو دارم. مرد روحانی متعجب می‏شود که چگونه فردی را پیدا کرده است که فقط دو آرزو دارم. بنابراین آروزهایش باید آنقدر عظیم و بزرگ و وسیع و جهانی باشد که همه آرزوهای کوچک دیگر او را شامل شود. از او می‏پرسد: بگو ببینم آرزوهایت چیست؟ این مرد توانگر فکر می‏کند و می‏گوید: معذرت می‏خواهم، آرزوی اول خود را فراموش کرده‏ام. مرد روحانی می‏گوید: عجب آرزویی که صاحب آرزو آن را فراموش کند. این که آرزو نمی‏شود. آرزو آن چیزی است که با زندگی او، با قلب او، با حیات او، با روح او رابطه دارد، قابل فراموش شدن نیست، و اگر فراموش شود آرزو نیست. ولی به هرحال می‏گوید: بگو ببینم آرزوی دومت چیست؟ برای آرزوی دوم می‏گوید: دلم خورش فسنجان می‏خواهد. مرد عالم روحانی بر او می‏خندد که ای مرد توانگر و ثروتمند، اینکه آرزو نمی‏شود! توپول داری، ثروت داری، می‏توانی چند تومان گردو بخری و یک خورش فسنجان به راه بیاندازی. اینکه دیگر آرزو نیست. ولی به هرحال انسان‏هایی، آدم‏هایی هستند که آرزوهای آنها به این درجه پست است، به این درجه مادی است، به این درجه ناچیز است که حتی آرزوی خود را فراموش می‏کنند. البته چنین کسانی را مدنظر نداریم. منظور ما انسان‏های عالی‏رتبه‏ای است که به حالت تکامل نزدیک‏تر شده‏اند و حتی سعی می‏کنند که آرزوهای خود را به وحدت برسانند و فقط یک آرزو داشته باشند. مکتب تشیع ما به پیروان خویش تعلیم می‏دهد که فقط یک آرزو داشته باشند و آن آرزو، ظهور حضرت امام زمان است. زیرا می‏دانند که اگر او ظهور بفرماید همه مشکلات آنان حل می‏شود.
شما تمام آرزوهایی را که جوانان می‏توانند در مخیله خود بپرورانند جمع کنید، عده‏ای می‏خواهند طاغوت به زمین بیاید، ابرقدرت‏ها نابود شوند، پیروز شوند، ظلم و فساد از این جهان رخت بربندد. عده‏ای از کارگران اضافه مزد می‏خواهند، بهداشت می‏خواهند، تأمین می‏خواهند، چنین و چنان می‏خواهند. تمام این مشکلات همه باهم وقتی حل می‏شوند که مدینه فاضله او به دست بزرگوارش دراین دنیا پیاده شود. بنابراین می‏بینید که تشیع، بزرگترین آرزوها را، در یک آرزوی واحد برای پیروان خویش را معین می‏کند و به آنها تلقین می‏نماید، و آنها مطمئن هستند که اگر این آرزو برآورده شود، تمام آروزهای دیگر آنها، و تمام مشکلات دیگر آنها به نتیجه خواهد رسید. به مکتب نگاه کنید، ببینید، چه مکتب مقدسی است و به کجا رسیده است که توانسته است چنین آرزوی بزرگی را برای پیروانش مهیا کند، که در سایه آن بتواند همه‏چیز دنیا را حل کند و براستی حل خواهد کرد. بنابراین در حال حاضر اگر ملت ما و مردم ما به این حقیقت بزرگ و تابان آگاه گردد، که یک آرزو دارد. . آن آرزو ظهور حضرتش می‏باشد، و بعد بداند که او در میان آنها وجود دارد و زندگی می‏کند و مراقب آنهاست و دلش از این خونریزی‏ها و ناراحتی‏ها آغشته به خون است، و او خودش آرزو می‏کند که هرچه زودتر ظهور بنماید، چه تحول عظیم و عمیقی در جامعه ما به وجود می‏آید! بنابراین به این نتیجه می‏رسیم که این وظیفه ماست که برای تسریع ظهورش هرچه شدیدتر، هرچه سریع‏تر، درون خود را تغییر و تحول دهیم، خود را آمادة حضرتش نمائیم، خود را به آن درجه از رشد و تکامل برسانیم که بتوانیم وجودش را تحمل کینم و مطمئن باشیم که اگر به آن درجه رشد و آگاهی رسیدیم، او مسلماً ظهور خواهد کرد.
انقلاب مقدس اسلامی ما نیز، بزرگترنی جهش تکاملی، در رابطه با همین تغییر و تحول نفسانی انسان‏هاست که برای ما ایجاد کرده است، و بنابراین بزرگترین قدم در راه ظهور حضرتش می‏باشد. پس وظیفه‏ای است مقدس، رسالتی است بزرگ، بر همه جوانان ما، که برای پاسداری از این انقلاب مقدس و برای به پیروزی رساندن آن، که خود کمکی بزرگ به ظهور حضرتش می‏باشد، فداکاری کنند، از هیچ ایثار و گذشت مضایقه و دریغ ننمایند. من از خدای بزرگ می‏خواهم که فرج حضرتش را تسریع بنماید. از خدای بزرگ می‏خواهم که به ما عرفان دهد، که وجودش را در میان خود لمس کنیم. از خدای بزرگ می‏طلبم که انقلاب مقدس اسلامی ما را به پیروزی نهایی برساند. از خدای بزرگ می‏طلبم که این ابرقدرت‏ها و صهیونیست‏ها و توطئه‏گران را نابود گرداند. از خدای بزرگ می‏طلبم که امام امت ما را سلامتی و طول عمر عطا بفرماید.
والسلام علیکم و رحمه‏ الله و برکاته-
شهید دکتر مصطفی چمران