بشنو صدایش کری هنوز؟!
ای آقای من ز چه دل می بری هنوز؟
کالا که بنجل است،چرا می خری هنوز؟!
باید دلی برای خودم دست و پا کنم
وقتی که نیست دل ؛ تو چرا دلبری هنوز؟
گم کرده ام مسیر تو را صد هزار بار
اما تو راه قلب مرا ازبری هنوز
صدبار خورده ام نمک و دل شکسته ام
قربان غیرتت که گدا پروری هنوز
صدها عزیز کنج خیالم نشسته اند
یوسف زیاد هست ولی سرتری هنوز
گاهی به خود تلنگری از ذکر می زنم:
ای ناسپاس؛ بشنو صدایش کری هنوز؟!
گفتم: مس وجود مرا زر نمی کنی؟
گفتی به سوز سینه ز مس کمتری هنوز
از فیدهای پارسی یار ابرار