اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

بال پرواز «4»

    نظر

الغرض روی سگ فاجعه بالا آمد
خصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمد
 
شادمان بود و بسی معرکه‌داری می‌کرد
دشمن این حادثه را روز شماری می‌کرد
 
چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود
 
آه از آن فرقه با اجنبی خود نشناس
گونه گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس
 
مهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند
 
این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!
 
مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟
 
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
 
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
 
دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن
 
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت