پرواز در آسمان تنهایی «بیستمین سروده ی خودم»
خواهم که شبی سوی تو پرواز کنم
بند از سر و پای و از دلم باز کنم
آنقدر که در خیال تو هیچ شوم
تنها و غریب سوی تو ساز کنم
من در هوس دیدن رویت ماندم
باید که شبی سوی تو پرواز کنم
عاشق که هوس در دل او جای نداشت
باید همه عشاق به او ناز کنند
روزی که عزیز فاطمه باز آید
باید که من این عاشقی آغاز کنم
یا رب سببی ساز که پرواز کنم
یا رب نگهم کن که کمی ناز کنم
آن یار سفر کرده که دلهای جهان
از شوق نسیمش همه آواز کنند
درمان همه عشق تو بوده آقا
کی میرسی تا سفره ی دل باز کنم؟
سال دگری رفت و نیامد خبری
تا با آمدنش زندگی آغاز کنم!
من مرده ام و زندگی ام هم مرده
کی میرسی تا سفره ی دل باز کنم...
وحید زارع شیراز-اسفند1393