اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

هیس دخترها فریاد نمیزنند!!!

    نظر

داستان دختری را به تصویر می کشد که وقتی فقط 8 سالش بود مورد اذیت و ازار جنسی  مستخدم خانواده قرار می گیرد. اذیت و آزاری که در هشت سالگی اتفاق افتاد اما در 8 سالگی نماند بلکه در تک تک لحظات زندگی همراه همیشگی این دختر شد. شک، ترس و نفرت این حادثه ماند و ماند.

هیس دخترها

گذشته و کودکی هر شخص را می توان به پایه و ستونهای یک ساختمان تشبیه کرد.ساختمان هر قدر هم که زیبا و سالم به نظر بیاید بدون پایه و ستونهای محکم با کوچکترین حادثه ای فرو خواهد ریخت.

دیگر کسی او را اذیت نمی کرد اما وجود او پر شده بود از تنفر نسبت به مردان، تنفری که به فرار از مراسم نامزدی، خودکشی هنگام خرید عقد و البته بستری شدن در بیمارستان روانی را موجب گردید.

در طول فیلم جمله هایی تکراری مثل "مال گذشته است"(پدر شیرین خطاب به امیرعلی) و یا "بزرگترین موهبت الهی فراموشی است"(پدر امیرعلی به امیر علی)و.... را می شنویم.

اما آیا به راستی نعمتی به نام فراموشی وجوددارد؟ ظاهرا بله اما در حقیقت خیر!

نعمتی به نام فراموشی وجود ندارد که دختری بیست و چند ساله نمی تواند اتفاق تلخی را که در 8 سالگی رخ داده است را به دست مثلا فراموشی بسپارد!هر چند گاهی همه ی تلاشش را کرده همه چیز را به کلی فراموش کند و تغییر خانه هم به نظرش در این کار به اوکمک کرده است اما در نهایت او نتوانست فراموش کند.متاسفانه!

اصل پایستگی روانی نیز می تواند صحّه ای بر این موضوع باشد.بر اساس این اصل هر رویدادی  را که انسان ازموقع تولد و حتی دردوران جنینی درک کند هرگز از ذهن انسان پاک نخواهد شدو تاثیرش را در منش و رفتار فرد بر جای خواهد گذشت.حتی اگر به ظاهر خیال کنیم که فراموش کرده ایم!

گذشته ای که اینک موجب شده تا دختری با دستان بسته جلوی چشمان پدر و مادر و جامعه و دیگرانی که همه تا قبل از این خواب بوده اند شروع به شرح و توصیف ماوقع! کند تا شاید بفهمندش!! جلوی چشمان دیگرانی که دست بندها را حالا می بینند غافل از اینکه این در بند بودن سالها دخترک را زجر می دهد.(صحنه دفاع اخر وکیل در دادگاه).

احساسها و صحبت هایی ناگفته در درون یک کودک که اجازه بیان انها را ندارد. کودکی که احساس تنهایی می کند و نه پدر و نه مادر و نه معلم ونه ناظم و نه هیچ احد البشری دیگر توان شنیدن حرف های ناگفته و احساسهای ابراز نشده اش را ندارد و فقطب با جواب هیس! و یا انگشت اشاره ای مضحک که بر جلوی دهان به اصطلاح بزرگتری نقش می بندد و او را دعوت به سکوت می کند رو به رو شده ایا حق ندارد ترس و نفرت را در دل خود بپروراند؟؟

شاید دیگر باید بیشتر حواسمان به عزیزمان و صد البته کودکانمان باشد.شاید بیشتر باید مراقب باشیم تا لالایی ها که کودکانمان نیاز دارند را در همان سن به انها هدیه کنیم تا مجبور نشویم عروسک و لالایی هایشان و البته کودکی شان را به زندان ببریم!!(صحنه ملاقات شیرین و مادرش در زندان)