دل پریشانم که دست روزگار افتاده ام
عبدآلوده منم کزچشم یار افتاده ام
بس خطاکردم ز اوج اعتبار افتاده ام
توبه هایم را گناهانم خرابش میکند
میو? خامم که باز از شاخسار افتاده ام
کاروانِ عشق شبهای دعا در رفتن است
من ولیکن گوشه ای از ره گذار افتاده ام
از در خویشم مران،جانِ علی،جانِ حسین
دل پریشانم که دست روزگار افتاده ام
کـربلایم را بیـا امشب دگـر امضـا بـزن
خسته گردیدم زبس زار و نزار افتاده ام
سروده وحید دکامین