اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

همیشه برایت دعا می کنم

    نظر

تو را باز در دل صدا می کنم
در این سینه آتش به پا می کنم
به امید دیدار تو سال هاست
غزل نذر آیینه ها می کنم

شکسته پر و بال هایم ولی
به یادت پرنده رها می کنم !
شبی پشت این چشم های غریب
تو را با خودت آشنا می کنم
پس از تو شبیه اند مردم به هم
جفا می کنند و وفا می کنم
نه این که کسی نیست عاشق شوم
من از خاطراتت حیا می کنم!

پس از رفتنت ناگزیرم ، ببخش
اگر درد دل با خدا می کنم
دلیل تمام غزل گریه هام
همیشه برایت دعا می کنم!
شاعر: خلیلی.