سلام حضرت آقا «بیست و دومین سروده ی خودم»
شبهای بلندی است سلام حضرت آقا...
ای یار غریبان تو پناهی به دل ما
بی قرارم بی قرارم ، بی قرار بی قرار
تو بیا و در بیابان دانه ی عشقی بکار
شاید از دست تو آدم شد دل رسوای ما
گر نیایی در هوایت ، انتظار و انتظار
تو شدی دنیای من رویای من آقای من
یا بیا و یا بگیر این جان من ، این جان من
جشن شب یلدا.. آخرین روز پاییز1394
شاعر: وحید زارع