صبر مرا چاره ...
صبر است مرا چاره هجران صبر!
دیگر چه جای شکایت و اشک و شراره آه؟!
با کسی که پای در عقال عقل، بسته نام و ننگ و فریب است،
چه جای شرح فراق و داغ تو؟!
«فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت:
با تو لحظه ای از لحظات بودن، آرزوی دیرینه.
ساکنان سختی کشیده معرفت است.
هر کسی را که راه نیست بر حلقه مستان خراباتی!
عاقلان، خرابی خرابات را می نگرند
و شیدایان، آبادی خراب آباد دل. فهم این جمله که داند
«ساخت ما را هم او که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم»