سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

شهرزاد

    نظر

یه پاییز زرد و زمستون سرد و
یه زندون تنگ و یه زخم قشنگ و
غم جمعه عصر و غریبی حصر و
یه دنیا سوال رو تو سینه ام گذاشتی

جهانی دروغ و یه دنیا غروب و
یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و
یه قلب مریض و یه آه غلیظ و
یه دنیا محال رو تو سینه ام گذاشتی

رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟

یه دنیا غریبم
کجایی عزیزم
بیا تا چشامو تو چشمات بریزم

نگو دل بریدی
خدایی نکرده
ببین خواب چشمات با چشمام چه کرده

همه جا رو گشتم
کجایی عزیزم
بیا تا رگامو تو خونت بریزم

بیا روتو رو کن
منو زیر و رو کن
بیا زخمامو یه جوری رفو کن

عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟

دانلود همین آهنگ از محسن چاوشی


می روم . . .

    نظر

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد..می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

" فروغ فرخزاد"


لای لالایی گل نرگس کجایی...

    نظر

لای لالایی گل زیبا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا

لای لالایی گل رویا تواین شبای دنیا خیلی غریبه آقا

لای لالایی گل بارون وقتی که نیست آقامون غمی نداره درمون

لای لالایی گل لاله اشک چشما زلاله دیگه خوشی محاله

کاش زود تموم شن شبهای غیبت

زودتر سحر شه این شام غربت

لای لالایی شب نوره تو دلی که پرشوره آرزوی ظهوره

لای لالایی گل میخک دعا کن ای عروسک با دوتا دست کوچک

لای لالایی گل الماس بپیچه غرق احساس دوباره شمیم یاس

باز با دوتا چشم بسته دعا کن دلشکسته برای ماه خسته

تنهای تنهاست تو این زمونه

رنگین کمونه هفت آسمونه

لای لالایی گل پونه آقامون مهربونه دلش یه آسمونه

لای آقا روشن راهش فدای روی ماهش خدا باشه پناهش

لای لالایی گل شبنم میگه یه سپیده دم الا یا اهل العالم

لای لالایی گل نرگس کجایی گل نرگس کی میای گل نرگس

کاشکی بتابی خورشید ایمان

ای جان جانان مهدی دوران


نفس نیست

    نظر

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

شعر از فروغ فرخ زاد


من بی تو حیرانم

    نظر

من بی تو سرگردان من بی تو حیرانم 

شرحی زگیسویت حال پریشانم

بیتابم این شب ها بیخوابم ای رویا

از تو چه پنهان من گم کرده ام خود را... 

امن یجیب المظر اذا دعی... و یکشف السوء


خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را

    نظر

عفو فرمودی غلام روسیاه خویش را

گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را


سایه ات را از مدار روسیاهان برمدار

ماه از شب بر نمی گیرد نگاه خویش را


چشم بر گل دسته ها می دوزم و حس می کنم

کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را


ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند

می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را


در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز

برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را


تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند

آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را


جز تو شاهی نی ست در عالم که گاه بار عام

پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را


در خراسان یافتم - ای آن که می گفتی مرا

بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را-


هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر!

هم دم آیینه هایش ساز آه خویش را...

علی رضا بدیع


اون خاطرات شیرین

    نظر

به یادت گریه می نویسم که عشقت سایه بان من بود

تو حبس تلخ روزگارم رفیق مهربون من بود

گذشت اون خاطرات شیرین که اسمت رو زبون من بود

شبای تیره ای که چشمات چراغ آسمون من بود

سراغ از هر چی می گرفتی تو این دنیا نشون من بود

هنوزم دل نکندم آسون من از عشقی که جون من بود

بیا و مهربون من باش که عشقت مهربون من بود

بگو از خاطرات خوبم چرا رفتی ، چرا رفتی

بگیر از سایه ها سراغی که بی تو تلخ روزگارم

به جز تو با کسی نبودم به جز تو چاره ای ندارم

منو بارون و بی قراری که شست از شیشه ها غبارم

به عشقت نامه می نویسم به شوقت لحظه می شمارم

من ابری خیس خاطراتم که دست از گریه بر ندارم

صدام کن مثل روز روشن ببر از این هوای تارم

صدام کن تا برات می خونم صدام کن تا هوات و دارم

بگو از خاطرات خوبم چرا رفتی؟


از وقتی تو رفتی

اینجا یکی هست که هر ثانیه خوابت رو میبینه

تو چشم تقویم با نبض ساعت منتظر میشینه

همیشه اونکه غرق سکوته دستتو میخونه

درد لحظه رو کسی میفهمه که منتظر میمونه

از وقتی تو رفتی شب حالمو پرسید

شاید اگه تو برگردی بشه از چیزی نترسید

بشه قدر این ثانیه ها رو کنار تو فهمید

بعد تو برام لحن جاده ها صادقانه تر بود

هر مسافری که از راه رسید از تو بیخبر بود

من ساعتارو بیدار نکردم خوابتو ببینن

این لحظه ها رو روشن گذاشتم تا منتظر بشینم

از وقتی تو رفتی شب حالمو پرسید

شاید اگه تو برگردی بشه از چیزی نترسید

بشه قدر این ثانیه ها رو کنار تو فهمید