سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

دعای زیبا

    نظر

مهربان خدای خوب من!
به خاطر آرامشی که ارزانیم داشتی از تو ممنونم
به خاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از تو ممنونم
به خاطر جسم سالم و نشاط و شاداببیم از تو ممنونم
به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم
به خاطر آگاهی و داناییم از تو ممنونم
به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم

مهربان خدای خوب من!
به خاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم
به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم
به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم
به خاطر خانواده خوبم از تو ممنونم
به خاطر توفیق بندگیم از تو ممنونم
به خاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم
به خاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم
به خاطر وجود شکر گزار و سپاس گزارم از تو ممنونم

ای خالق دلسوز و مهربان!
از تو برای همه آرامش الهی می طلبم
برای همه سلامت و تندرستی می طلبم
برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم
برای همه گشایش امور می طلبم
برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم
و برای همه معنویت روز افزون می طلبم

خدای قادر من!
هم اکنون به لطف بی کرانت همه چیز و همه کس توانگرم می سازد
و بارو دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاریت به همراه لطف سرشارت از بهترین و رضایت بخش ترین راه ها در همه مسائل زندگی به یاریم می شتابد
پس آسوده خاطر اداره عالی همه امورم و گشایش همه مسائلم را به اراده قدرتمند تو می سپارم

با الها به تو قول می دهیم و بر سر این تعهد می مانیم
که هر روزمان به لطف و توفیق تو بهتر از روز قبل باشد
و نه برداشت منفی کنیم و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم
و نه نا سپاسیت کنیم.
آمین


ز م ز م ه تا خدا

    نظر

سبک می شوم... قطره قطره ... واژه واژه ... اب می شود ... تمام خستگی هایم... تمام بی کسی ها! با تو که حرف میزنم .. بغض میکنم ... میخندم... روبرویت .. قد علم میکنم ... میشوم ... یک طرف هستی تو ... میگویم : خ د ا ی ا ... انا عبدک ضعیف الذلیل ...1 با همان تبسم همیشگی ابرها ... پاسخ میدهی ... ان الله بالناس لرئوف الرحیم ...2 خ د ا ی ا ... من تنهایمـــــ ... به حجم ابدیت ... نسیم خنکی ... صحن دلم را روشن میکند ... فانی قریبـــــــــــــــــــــ...3 خ د ا ی ا ... من شرمنده ام از این همه گناه ... حرف هایم جمله ...جمله در چشم ها ترجمه میشود ... و من یغفر الذنوب الی الله ...4 الهِـیـــــــــــــــــ و ربیـــــــــــــ... من لی ...غیرکـــــ؟5 تمام پهنای صورتم ... خیس می شود ... الیســــ الله ... بکافـــــ ... عبدهـــ؟
ترنم بارون 1 : من بنده ی ضعیف و ذلیل تو ام ... ترنم بارون 2 : خدا نسبت به همه ی مردم مهربونه ...(بقره 143) ترنم بارون 3 : من که نزدیکم ! (بقره 186) ترنم بارون 4 : به جز خدا چه کسی گناهان رو میبخشه ؟ (آل عمران 135) ترنم بارون 5 : خدایا من غیر از تو هیچکسی رو ندارم... ترنم بارون 6: آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ ( زمر 36 ) ترنم بارون 7 : خ د ا ی ا ... کنارم باش... نوشته ی دختر بارون


نعم المولی

    نظر

هوالطیف ... به سبک تمام حرف های نا نوشته ... به سبک آدم های خوب ... آمده ام که سر نهم...! ... دلم باز مثل همیشه بهانه ی "حافظ " گرفته... *هرکه شد محرم دل ... در حــــــــــــــــرمــــ" یار بماند... چه فرقی میکند دیگر... من نه که محــــــــــــــرم شدم... نه مرهـــــــــــــم... یک زخم کهنه .. روی صورت زمین! زمینت را مداوا نمیکنی خدا؟ کاش میان ... اللهم اغفر ... گفتن مولا ... از قلم نیافتم... کاش دعایم کند... من ... دلمــ... گرفته... خیلی! از همه چیز... از اینکه اینجا هستم و تو نیستی... از اینکه من ... بدم... و تو دعایم میکنی... از اینکه من .. منم! چرا ... هنوز که هنوز است ... رهایم نمیکنی؟ نعم المولی و نعم النصیر... نوشته ی دختر باران


آدم های خاکی!

    نظر

هنوز ب... بسم الله را نگفته ام ... یک سری حرف های ممنوعه دارم ... یک سری حرف هایی که فقط خودت میدانی و بس ... یک سری بغض های تحریم شده ... این هایی که میگویند تو با گذشته ی آدم کاری نداری... کاش... کاش .. راست گفته باشند.... کاش حقیقت باشد ... این که " آدم" .... " آدم" بشود... من که کلا"دست از عالم و آدم شسته ام ... تزکیه ام نمی آید! خودت آدمم کن! سال های زیادی با تو بودم ... سال های زیادی کنارت نشستم .. ادعا کردم .. بغض کردم ... اشک ریختم... ولی آدم نشدم! این یعنی که " قربت " ..." آدمیت" نمی آورد! باید محرم شد... باید حریمت را شناخت ... باید معرفت داشت... فکر میکنم برای با تو بودن ... باید سه چیز داشت... قربت, معرفت , محرمیت ... شاید تازه اینجور بشود که " آدمیت " رنگ پیدا کند .. " آدم های رنگی" بعدتازه باید بنشینم و رنگ ها ی کبر را جدا کنم... مگر به این سادگی ها پاک میشود... غروری دارد با تو بودن! تازه باید فهمید آدم شدن ... خاک شدن ... می طلبد... آدم مگر رنگ خاک نیست؟ نوشته ی دختر باران


گفتگو با خدا؟ زیبا ولی مهم!!!

    نظر

I dreamed I had an interview with God.

در رویا دیدم که با خدا حرف میزنم

So you would like to interview me? God asked.

او از من پرسید :آیا مایلی از من چیزی بپرسی؟

If you have the time? I said.

گفتم ....اگر وقت داشته باشید....

God smiled. ? My time is eternity.

لبخندی زد و گفت: زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد

What questions do you have in mind for me?

چه پرسشی در ذهن تو برای من هست؟

What surprises you most about humankind?

پرسیدم: چه چیزی در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده می کند؟

God answered...

پاسخ داد:

That they get bored with childhood,

آدم ها از بچه بودن خسته می شوند ...

they rush to grow up, and then

عجله دارند بزرگ شوند و سپس.....

Long to be children again.

آرزو دارند دوباره به دوران کودکی باز گردند

That they lose their health to make money...

سلامتی خود را در راه کسب ثروت از دست می دهند

and then lose their money to restore their health.

و سپس ثروت خود را در راه کسب سلامتی دوباره از صرف می کنند....

That by thinking anxiously about the future,

چنان با هیجان به آینده فکر می کنند.

They forget the present,

که از حال غافل می شوند

Such that they live in neither the present nor the future.

به طوری که نه در حال زندگی می کنند نه در آینده

"That they live as if they will never die,

آن ها طوری زندگی می کنند.،انگار هیچ وقت نمی میرند

and die as though they had never lived.

و جوری می میرند ....انگار هیچ وقت زنده نبودند

we were silent for a while.

ما برای لحظاتی سکوت کردیم

And then I asked.

سپس من پرسیدم..

As a parent, what are some of life"s lessons you want your children to learn

مانند یک پدر کدام درس زندگی را مایل هستی که فرزندانت بیاموزند؟

To learn they cannot make anyone love them.

پاسخ داد:یاد بگیرند که نمیتوانند دیگران را مجبور کنند که دوستشان داشته باشند

All they can do

ولی می توانند

is let themselves be loved.

طوری رفتار کنند که مورد عشق و علاقه دیگران باشند

To learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خود را با دیگران مقایسه نکنند

To learn to forgive by practicing forgiveness.

یاد بگیرند ...دیگران را ببخشند با عادت کردن به بخشندگی

To learn that it only takes a few seconds to open profound wounds in those they love,

یاد بگیرند تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخمی در قلب کسی که دوستش دارید ایجاد کنید

and it can take many years to heal them.

ولی سال ها طول می کشد تا آن جراحت را التیام بخشید

To learn that a rich person

یاد بگیرند یک انسان ثروتمند کسی نیست که دارایی زیادی دارد

is not one who has the most,but is one who needs the least

بلکه کسی هست که کمترین نیازوخواسته را دارد

To learn that there are people who love them dearly,

یاد بگیرند کسانی هستند که آن ها را از صمیم قلب دوست دارند

but simply have not yet learned how to express or show their feelings.

ولی نمیدانند چگونه احساس خود را بروز دهند

To learn that two people can

یاد بگیرند وبدانند ..دونفر می توانند به یک چیز نگاه کنند

look at the same thing and see it differently?

ولی برداشت آن ها متفاوت باشد

To learn that it is not enough that they

یاد بگیرند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند

forgive one another, but they must also forgive themselves.

بلکه انسان ها باید قادر به بخشش و عفو خود نیز باشند

"Thank you for your time," I said

سپس من از خدا تشکر کردم و گفتم

"Is there anything else you would like your children to know"

آیا چیز دیگری هم وجود دارد که مایل باشی فرزندانت بدانند؟

God smiled and said, Just know that I am here... always.

خداوند لبخندی زد و پاسخ داد: فقط این که بدانند من این جا و با آن ها هستم...برای همیشه


سخنی با خداوند

    نظر

چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::. گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::. گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::. گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::. گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::. گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::. گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::. گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::. ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::. گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.


خدا،انسان و عشق....

    نظر

خدا،انسان و عشق....
این است «امانتی» که بر دوش آدم سنگینی می کند

و این است آن«پیمانی»
که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم،

و «خلافت» او را در کویر زمین تعهد کردیم
ما برای همین هبوط کردیم،
و این چنین است که به سوی او باز می گردیم.
انسان بیش از زندگی است

آنجا که هستی پایان می یابد
او،ادامه می یابد....


باز...

    نظر

دوباره تنها شده ام ، دوباره دلم گرفته است ، چرا هیچ کودکی به من لبخند نمی زند؟ چرا هیچ غنچه ای به یاد من باز نمیشود؟

و هیچ بارانی از ناودانهای شکسته ی خانه ام عبور نمیکند؟

خدایا : دلم دوباره هوای توراکرده است ، احساس میکنم خیلی بیشتر از قبل از تودورم .خودکارم را از ابر پر میکنم و برایت از باران مینویسم.

به یاد شبی می افتم که تورادرمیان شمع ها دیدم . پروانه هایی را دیدم که از تو خبر می دادند. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم ، دستانم را بگیر

تورا کجا می توان دید؟ در آواز شب آویزهای عاشق؟ در چشمان آهوی رمیده از صیاد؟ در شاخه های یک مرجان قرمز؟

کاش میتوانستم همیشه از تو بنویسم ، دوباره تنها شده ام . دوباره شب و دوباره دلتنگی این دل بی قرار

دلم میخواهد همه دیوارها پنجره بشوند و من تورا در چشمانم بنشانم .

دوباره شب، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابرهای عالم پر نمیشود .

دوباره شب و دوباره یاد تو که این دل تنها را بیدار نگه داشته است .